نویسنده: مارسل بازن
مترجم: ابراهیم سیف درخشانی
ازسال ۱۲۲۸ خورشیدی (۱۸۱۳م.)، آن هنگام که مرزبندی بین قاجاریان و امپراطوری روسیه به موجب عهدنامه گلستان در رودخانه آستارا تعیین شد، شهر و ناحیه آستارا به دو بخش تقسیم شده و بخش جنوبی آن جزوی از خاک ایران و بخش شمالی آن جزوی از خاک امپراطوری روسیه، اتحاد جماهیر شوروی و از سال ۱۹۹۱م. جمهوری آذربایجان شد.
نخستین باری که نامی از این شهر برده می شود در حدودالعالم (ترجمه ی مینورسکی: ۱۳۷ و ۳۹۱) و به شکل «اَستاراب» است که در اواخر قرن چهارم خورشیدی (دهم میلادی) نوشته شدهاست. آستارا در قرن هشتم خورشیدی (چهاردهم میلادی)، مرکز و تختگاه امیرنشین کوچک اسفهباد (اسپهباد یا اسپهبد) گیلان بود (آبین، ۱۹۷۶: ۱۰۷ و ۱۲). از قرون دهم تا دوازدهم خورشیدی (شانزدهم یا هجدهم میلادی)، خانهای تالشی آستارا یا خودمختار بودند و یا در حد معمولی تابع حاکمان گیلان و اردبیل بودند و در چندین مورد نقش بسزایی در تاریخ ولایات قفقازی ایفا میکنند (اولاریوس، ۱۶۵۶: ۵۴۳ و۷۰۳-۷۰۴) و (هانتشه، ۱۸۶۷: ۴۹-۵۰).
در سالهای پس از تحدید مرزها در سال ۱۸۱۳، آستارا، که در آن زمان شامل یک شهر کوچک تجاری در سمت روسیه و کمی بیش از یک مکان گمرکی در ایران بود (هولمز، ۱۸۴۵: ۵۱-۵۶) نقطه ی شروع مسیر تجاری مهمی بین روسیه و شمالغرب ایران شد. هر روز کاروانهای بیشتری از باریکه های تندِ قاطر رو در طول گردنه هیران (روستای حاجی امیر) عبور میکردند که بارشان خشکبار، کتان و آجیل بوده و از کردستان می آمدند و در طرفی دیگر محصولات و تولیدات فلزی روسیه به آستارا وارد میشد (سیدلیتز، ۱۸۶۹: ۱۰۱-۱۰۳).
پس از ایجاد رژیم شوروی، مرز بسته شد و دو شهر به طور جداگانه ای توسعه یافتند. بندر آستارای ایران که در سال ۱۹۲۵-۱۹۲۶، شانزده هزار تن کالا در آن رد و بدل شدهاست، در خود سال یا حدود سال ۱۹۴۰م. فعالیتش به طور کلی متوقف میشود (کیهان: ۴۳۲/ ۳). پس از آن، تجارت محدود به واردات مواد غذایی و محصولات صنعتی شوروی سابق از طریق جاده ها شد و پس از سال ۱۹۷۰، صادرات گاز طبیعی به اتحاد جماهیر شوروی از طریق خط لوله آغاجاری آستارا صورت پذیرفت.
شهر آستارای آذربایجان عمدتا دارای جمعیتی تالش و ترک است و مرکز شهرستان آستارای آذربایجان نیز محسوب میشود. از آستارای جمهوری آذربایجان، خط راه آهن و اتوبوس به لنکران و باکو وجود دارد. در این شهرستان، برخی صنایع فرآوری غذایی که متکی به شیلات منطقه است، محصولات نیمه حاره ای تولید شده از زمین های کشاورزی وسیع و برخی از صنایع چوب آلات سازی وجود دارد. این شهر در امتداد نوار ساحلی باریک قرار دارد. چشمهای بزرگ در دامنه ی کوه، در پشت شهر و ساحل ماس های مکان های مناسبی برای جذب گردشگر در این منطقه به حساب می آیند. بازگشایی مرز پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، برای آستارای آذربایجان سود چندانی نداشت؛ جمعیت آن به آرامی از ۱۱،۹۵۰ نفر در سال ۱۹۷۹ به ۱۶،۵۱۵ نفر در سال ۲۰۰۹ افزایش یافته است (براساس آمار ذکر شده در بسپیاتوف).
شهر آستارای ایران در سال ۱۹۷۶ دارای ۱۴۱۵۰ نفر جمعیت بود که بیشترشان مسلمانان شیعه و ترکزبان و عدهای از مهاجران آذربایجان شوروی بودند. این شهر دارای شیلات ماهیان خاویاری و کارخانههای کوچک گیاهی (آسیابهای برنج، آجرپزی و کاشیسازی) است، لیکن در درجه اول، مرکز اداری و تجاری شهرستان آستارا و بخش های شمالی شهرستان تالش محسوب می گردد. این شهر همچنین مکان های کوچکی برای آبتنی و شنا دارد که بیشتر توسط افرادی از استان آذربایجان شرقی مورد استفاده قرار می گیرد (بازن، ۱۹۸۰: ۸۴ و ۱۸۱). هنگامی که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال کشور آذربایجان و به موجب آن گشایش مرزها اتفاق افتاد، به نظر میرسد آستارای ایران بیشتر سود برده است. گرچه بازدید نگارنده در سال ۱۹۹۲ این درک و برداشت را منتقل کرد که پیشرفتی متوسط در فعالیت ها در نزدیکی مکان های مرزی و حقوق گمرکی ایران حاصل شدهاست. در آن بازدید مشاهده کردم که گروهی از مردم آذربایجانی و روسیه ای مشغول تجارت چمدانی (تجارتی فرامرزی در مقیاسی کوچک و کنترل نشده) بوده و صفوف کامیون های در حال ترابری به سمت تهران نیز رویت شد. با این حال، این اهمیت موقعیتیِ بهبود یافتهی آستارای ایران، همراه با عملکرد اداری و تجاری آن، نقشی در رشد پویای جمعیتی این شهر داشته است به طوری که جمعیت آستارای ایران از ۲۴،۲۸۹ نفر در سال ۱۹۸۶ به ۴۰،۶۶۴ نفر در سال ۲۰۰۶ افزایش یافت هاست (مرکز آمار ایران).
منطقه کوچک آستارای ایران تا سال ۱۹۶۳، یکی از بخش های شهرستان اردبیل بود، اما در آن سال از استان آذربایجان شرقی جدا شد و یکی از شهرستان های استان گیلان شد. خان های نمین که تالشنژاد بودند اما مدت ها قبل ترکزبان شده بودند، مالکان بزرگ اراضی در این منطقه پیش از اصلاحات ارضی بودند که دارای نفوذی قدرتمند در بسیاری از روستاها بودند. آستارا ترکی شدهترین بخش از اقلیم تالش است. در سال ۱۹۷۶م. جمعیت کل شهرستان ۳۵ هزار نفر بود. در سال ۱۹۹۸ این شهرستان به دو بخش تقسیم شد: بخش مرکزی و بخش لَوَندَویل. بخش مرکزی که در شمال این شهرستان بود و شامل دهستان های ویرمونی در دره پایین آستاراچای و دهستان هیران در درهی بالای همین رود می شود؛ جایی که جاده آستارا – اردبیل از کوه های تالش در گردنه هیران عبور میکند.
بخش لوندویل نیز شامل دو دهستان به نام های چِلَوَند و لوندویل است. جمعیت این شهرستان به سرعت رشده کرده است به طوری که از ۳۵۹۴۵ نفر جمعیت در سال ۱۹۷۶ به ۷۹،۴۷۶ در سال ۲۰۰۶ رسیده بود. ۵۹٫۲ درصد از جمعیت این شهرستان (شامل بخش شهری لوندویل با جمعیت ۶۳۷۲ در سال ۲۰۰۶) شهرنشین و ۴۰٫۸ درصد روستانشین است. ساکنان روستایی برنج، گندم و سبزیجات در دشت ساحلی و گندم، ذرت و درختان میوه در دامنه های پایینتر کوه ها کشت می کنند و رمه های گاو و گوسفند و بز را در ییلاق و قشلاق می چرانند. بسیاری از بومیان کار کردن در تهران یا دیگر شهرهای استان گیلان را جهت تامین هزینه های زندگیشان ضروری میدانند.
منابع
A. Monaco, “L’Azerbeigian persiano,” Bollettino della Reale Società Geografica Italiana, ۱۹۲۸, pp. 284-86.
A. Olearius, Vermehrte moscowitische und persianische Reisebeschreibung, Schlesswig, 1656, pp. 543, 703-04; J. C. Häntzsche, Talysch, eine geographische Skizze, Dresden, 1867, pp. 49-50).
J. Aubin, “La propriété foncière en Azerbaydjan sous les Mongols,” Le Monde iranien et l’Islam 4, 1976-77, pp. 107-12.
Markaz-e Āmār-e Irān, Saršomāri-e ʿomumi-e nofus o maskan [decennial national census], Tehran, 1966-2006.
M. Bazin, “Le Tâleš revisité,” Studia Iranica ۲۵/۱, ۱۹۹۶, pp. 115-34.
M. Bazin, Le Tâlech, une région ethnique au nord de l’Iran, Paris, 1980, II, pp. 181-84.
M. Sotūda, Az Āstārā tā Estārbād I, Tehran, 1349 Š./۱۹۷۱, pp. 8-23.
N. von Seidlitz, “Handel und Wandel an der Kaspischen Südkuste,” Petermanns Mitteilungen, 1869, pp. 101-03.
Razmārā, Farhang IV, p. 19.
State Statistical Committee of the Republic of Azerbaijan, homepage at http://www.azstat.org.
T. Bespyatov, “Cities & Towns of Azerbaijan,” at http://pop-stat.mashke.org/azerbaijan-cities.htm.
W. R. Holmes, Sketches on the Shores of the Caspian, London, 1845, pp. 51-56.
مانند همیشه بسیار زیبا