محمدرضا فدایی
سخن از شخص نیست از زایش صوتی گوهرین است . سخن از نماد ، تجلی و تبلور لحنِ قومی قدیمی است در نای و حنجره ی فرزندی از فرزندانش ، سخن از پدیده ای نادر و کمیاب ، خود جوش و خود آرا و خود ساز است . سخن از بی وفایی نه ، از بی اعتنایی نه ، از نا آگاهی و بی توجهی قومی است که به زیبایی هایش و به داشته هایش نمی اندیشد ویا توان اندیشیدن آن را ندارد .
هر کس از بدو تولد، با نوعی برجستگی پا به میدان زیست میگذارد . یکی تنومند و خوش قواره و آن یک شیرین زبان و دلنشین است. یکی مغزی متفکرین دارد و آن یک نگاهی آتشین که از انسجام و همبستگی و پیوستگی همه ی این نشانه ها توانایی و اقتدار و ابهت ملتی پدیدار می گردد .
سیدهادی حمیدی هم از آن دست افرادی است که در حنجره اش گنجی گوهرین و میراثی گرانبار لانه گزیده بود که بیدریغ و بی هیچ کمک و چشمداشتی چنین گنجی و میراثی را در کش و قوس زندگی موسیقایی تالش با آوای گرم و دلنشینش تقدیم ایل و تبار خویش کرده است . آوای گرم و دلنشینی که هم از لالایی های مهربانانه و محزونانه ی مادران زحمتکش تالش و هم از دلاوری ها وحماسه ها و پهلوانی های مردان و زنان قوم و هم از نوازشهای عاشقانه و عارفانه ی آنان مایه داشته را از دل خروارها خاک به بیرون کشیده و ایثارگرانه و فداکارانه و مهربانانه و استادانه به پای نه تنها یکایک آنان بلکه فراتر از آن در جای جای ادبیات پیرامونی کشور بزرگ ایران پراکنده است و به نوعی کمک شایانی به ضرباهنگ زیبای موسیقایی ایرانیان کرده که مایه ی مباهات قوم تالش و مایه نشاط و گستردگی موسیقی ایران شده است هر چند از عنایت و توجه ی قوم و تبار خویش و همه ی متولیان و صاحب منصبان امور هم به قدر کافی بهره نبرده باشد .
چه میتوان گفت جز تاسف برای سرکردگان و صاحب منصبان قومی که به سرمایه ی معنوی بی توجه و یا کم توجه بوده و هستند؟.
آفت بی توجهی و بی دقتی آدمیان مهلکتر از درد های ناعلاج جسمی است چرا که همیشه ناگواری های بزرگ از نقصانات کوچک سر بر می آورند و نواقص کوچک و کم اهمیت منشاء وسرچشمه وقایع و رویدادهای بزرگ تلقی میگردند .
گل اگر که بروید که روییده است و ذاتش رشد و نمو است و گل کردن و شکفتن و عطر پراکندن ، اما نیاز به نوازش و مراقبت دارد تا از باد و باران در امان بماند .
ما در کجای نوازش و مراقبت این گل خود جوش و خوش نقش و نوا قرار گرفته ایم و قرار داریم ؟
صدایش را دوست داشته ایم و دوست داریم آیا شده است که در پیوند آن و مراقبت و محافظت آن دستی بر شاخ و بال و برگ وبارش کشیده باشیم ؟
همیشه گفته ایم و همیشه میگوییم که صدای هادی دلنواز و دل انگیز است اما از موجودیت و سلامت این صوت داودی بوده است که با مسئولیت سخن سر داده باشیم ؟
هر گاه پای مسئولیت در میان باشد و دلسوزی و مراقبت و نظارت در کار باشد شکوفایی و والایی و مقاومت و مداومت آن کار هم زیادتر خواهد بود که البته چنین انتظاری از متولیان و مسئولین امر هست ونه که از دیگر هموندان و همبستگان نباشد .
ما همه در مقابل رویدادها مسئولیم چرا که
کوتاهی متولیان فرهنگی و کوتاهی همه ی ما نتوانست ازصدای خوش هادی برای قوم قدیمی تالش نهال مداومت و رو به رشد را صاحب شود و از این بابت باید هم شرمنده ی هنرمند و استاد بود و هم خجل از اعمال خویش .
ضمن قدردانی از این هنرمند متین و توانا قطعه شعر ” چه مونو ؟” تقدیم صفا و صمیمیت اش می گردد .
چه مو نو ؟
آوتاوی شله مونو ، آوی آوینه مونو
روشونا بو نه سونو، ای جگا کو نمونو
روشونه دنیا وینم ، دستونی کو درییه
ترسم هی پشت آکرم ، مرا آورو ممونو
گول خاسه بلبل خاسه ، گول و بلبل دیلاچاک
گول اشتن بو ویتنه ، بلبل چِیٌ خونده زونو
گوله باغی کوخونو ، گول زونو گول آزونو
چه دری دستونی کو ؟ که هی را بلبل خونو
نبو واته گولی بو ، دچیکه ام کو اه کو ؟
کی بی گرمه سسی نه ، ناز نازه ای بوخونو
پوازن گرمه سسی ، تالشون بنده سری
ویتارن نرمه هرا ، دا تالش پس ممونو
گوله باغر تالشه ، باغ تنه خیلی خشه
بی داشته سوزه باغی ، دا که داغر بورونو
خوناخون ته استیره ، باغی بلبله وچه
خوندَرَه دخوندَرَه ، دا که باغر بومونو
سس درییه باغی کو ، هم آو و آوتاوی کو
آو و آوتاوی داری ، دا باغی گول بوشونو
گوله باغی تونی کو ، سییا ریحون و لدو
خاس خاسه ته خوندَرَه ، کییه قدرر مه زونو
تالشون دستونی را ، خیلی زَمَت کَشَه رَه
خدا قووت هادی جان ، غم ته هرگز مه سونو
محمدرضا فدایی ( مولوم )