علی عبدلی
درسال ۵۷ اتفاق بزرگ و شگفت انگیزی در ایران رخ داد. بسیاری از مردم ایران که بسترآن اتفاق بودند، شاید هنوزهم نمی دانند که آن اتفاق برای چه رخ داد . سرازیر شدن هروزه انبوه شهرنشینان به خیابانها، نه ازسر اعتراض به کیفیت معیشت بود، نه از تورم، بیکاری، اختلاس و غارتگری زورمندان . دغدغه همه وجود شخص شاه بود. «شاه باید برود» . چرا شاه باید برود؟ و بعد رفتن او چه باید بشود؟ این راهم اغلب مردم نمی دانستند.
وقتی که شاه رفت وامواج اتفاق شگفت تاریخی فرو نشست و جمهوری اسلامی از میانش سر برکشید، بازار حزب بازی و گروه بازی داغ شد . فضای جامعه را سیاست بلعید . در آن میان کسانی هم بودند که دغدغه هنرو فرهنگ داشتند و تن به همراهی با گروه های سیاسی و حزبی نمی دادند. حالا هرگروهی راه خودرا برگزیده بود و مشغله ای روزانه در بازار سیاست داشت، فضایی مساعد برای هرگونه فعالیت فراهم شده بود و نشریات فراوانی نشر می شد و هریک از آن نشریات مخاطبان قابل توجهی داشتند اکنون فرصتی فراهم شده بود که اهل هنرو فرهنگ هم برای رفتن به سوی اهداف خود راهی بگشایند . برای استفاده از این فرصت گروه های مختلفی راه به گستره هنرو فرهنگ برده بودند و در میان بیم و امید به صورت شکننده ای کاری جمعی انجام می دادند .
محمدولی مظفری از سیاهکل، علی عبدلی از ماسال، محمدتقی پور احمد و محمد بشراو علی اکبر مرادیان از رشت نیز که باهم سابقه دوستی داشتند، همدیگر را پیدا کردند و قرار گذاشتند که با هم کاری بکنند. اندیشه این که چه بکنند و چه نکنند بدانجا رسید که نهادی فرهنگی تاسیس کنند به نام « فرهنگسرای خلق گیلان» آه .. که این کلمه خلق هنوز حلق مرا می فشارد.
باری این یاران قدیم در یکی از روزهای اوایل اردیبهشت سال ۱۳۵۸ به ماسال آمدند و در منزل سازمانی نگارنده گردهم آمدند. آخرین حرفهایشان را زدند و بانوشتن صورت جلسه ای تاسیس فرهنگسرای مورد نظر خود را رسمیت دادند . در همان جلسه قرار شد آن فرهنگسرا نشریه ای داشته باشد . در مورد نام و توالی انتشار آن نشریه هم صحبت هایی شد اما به نتیجه نرسید و این موضوع موکول شد به جلسه دوم .
جلسه دوم در رشت و در دفتر هفته نامه جنگل تشکیل گردید . در آنجا شادروان مظفری پیش نهاد داد که نام نشریه فرهنگسرای خلق « دامون» باشد. من و آقای پوراحمد بی درنگ موافقت خودرا با پیشنهاد مم ولی اعلام کردیم. دوستان دیگر هم پذیرفتند و قرار بر این شد که اقای پوراحد جکتاجی مسئول کارهای فنی و چاپ دامون باشد . دیگر دوستان هم موظف شدند هریک مطالبی در اختیارآقای جکتاجی بگذارند.
باری به این ترتیب اولین شماره دو هفته نامه دامون در قطع روزنامه ای، به سه زبان فارسی، گیلکی و تالشی در چهار صفحه منتشرشد. چون متاسفانه شماره اول آن نشریه از آرشیو نگارنده ناپدید شده، تاریخ دقیق انتشار آن را نمی دانم ولی با توجه به این که شماره دوم آن درتاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۸ منتشر شده است، شماره اول باید در پانزدهم یا شانزدهم همان ماه منتتشر شده باشد.
به سبب اینکه برای فعالیت های خود جا و مکانی مخصوص نداشتیم، برای تبادل نظر وبرنامه ریزی جلساتی را در منزل همدیگر و حتی در فضای ازاد، مثلا در پای شیطانکوه لاهیجان و گیسم تالش تشکیل می دادیم .اتومبیل مم ولی هم تنها وسیله ایاب ذهاب ما بود. با وجود این همه تلاش و تقلا نه فرهنگسرای خلق گیلان صورت عینی پیدا کرد و نه نشریه دامون بیشتر از چهار شماره دوام آورد . علت چه بود؟
یک: ما پنج نفر با هم دوستان خوبی بودیم اما از لحاظ گرایشات فکری و آرمان شباهت چندانی با هم نداشتیم این اختلاف فکری منشا اختلاف نظرو سلیقه می شد. دو: پشتوانه مالی لازم برای تهیه و تجهیز دفتر نداشتیم . سه : در شرایطی که همه در جبهه سیاست گردآمده و یا به موازات آن جبهه فرهنگی و مطبوعاتی تشکیل داده بودند و نشریاتی پرجاذبه منتشر می کردند، نشریه بی آب و رنگ دامون با مطالب مختص فرهنگ و زبان محلی و اشعار گیلکی و تالشی نه توانسته بود اسپانسر و آگهی ای جذب کند و نه خریداران چندانی داشت تا هزینه چاپش تامین شود. از این رو نشریه دامون هم زمان با انتشار شماره چهارمش در تاریخ ۲۸ خرداد ۵۸ با فرهنگسرای خلق گیلان یکجا برای همیشه تعطیل شد و ما یاران پنج نفره هریک پی کار خودرا گرفتیم. اما اقای پوراحمد پس از چندی وقفه کار نشر دامون را به تنهایی دنبال کرد وآن را با همتی ستودنی در شکل و فرمی تازه چندسالی منتشرنمود .