از شباهنگام روز پایانی پاییز تا بامداد روز نخست زمستان را «شب یلدا» یا «شب چله» میگویند. شب چله بلندترین شب سال در نیمکرۀ شمالی زمین است. آنگاه که ایرانیان به دانش گاهشماری دست یافتند، هر گاهی را که برای زندگی خود سودمند میدیدند، جشن میگرفتند؛ از این رو، یلدا را گرامی میدارند؛ زیرا از آن پس هوا سردتر و شبها کوتاه و روزها بلندتر میشود. با بلند شدن روزها خورشید، زمان بیشتری بر زمین میتابد. چون زندگی مردمان ایران باستان بر کشاورزی و دامداری استوار بود، چرخش فصلها و ماهها و سرد شدن هوا و بلند شدن روزها را نشانۀ بارگیری زمین میدانستند؛ زیرا از سویی بارندگیهای زمستانی، بر اندوختههای آبی زمین میافزاید و سرمای زمستان بیماریها و آسیبهای گیاهی را از میان میبرد و ریزجانداران آسیبزننده را میکشد و از سوی دیگر، با روند افزایش تابش خورشید، زمین آرام آرام جان میگیرد تا به بهار میرسد. در این چرخه، زمین جان تازه میگیرد و پرباری سال پیش رو را نوید میدهد.
مردمان هر پهنهای از زمین، فرهنگ کاری و فرآوری ویژهای دارند و از هر چه میکارند و میپرورند، میخورند و میپوشند. چنین است که مردمان هر سرزمینی، بسته به آب و هوا و خاک خود، خانهسازی و خوراک و پوشاک و بسا که باورهای ویژهای دارند. بگذریم از اینکه در روزگار ما با پیشرفت دانش، جهانیان تا اندازهای همگرا شدهاند و شهرسازی و خانهسازی و خوراک و پوشاکشان به هم نزدیک و همانند شده است.
با آنکه شیوۀ زندگی و کار و فرآوری جهانیان دگرگون شده است، مردم هر کشور و تباری، آیینهای دیرین خود را کم و بیش پاس داشتهاند. یکی از آیینهای دیرین در پهنۀ فرهنگی ایران باستان، جشن «شب یلدا» یا گرامیداشت «شب چله» است. پهنۀ فرهنگی ایران باستان، تیرهها و تبارهای بسیاری را در بر میگیرد: پارس، آذری، کُرد، لُر، ترکمن، عرب، بلوچ، تپوری (تَبَری)، گیلک، دیلمی، تالش، تات، آشوری و ارمنی.
میتوان گفت شیوۀ زندگی این تبارها، بسیار نزدیک و همانند بوده و هست؛ هرچند هر یک از آنها خردهفرهنگهای ویژۀ خود را نیز داشتند و دارند.
تالشان یکی از تبارهای باشنده در پهنۀ ایرانند که افزون بر شیوۀ زندگی، فرآوری و بنمایههای فرهنگ کلان ایرانی، شیوۀ زیستی و فرآوری و خردهفرهنگ ویژۀ خود را نیز دارند. گاهشماری تالشان با آنکه بسیار نزدیک و همانند با دیگر تبارهای ایرانی است، دگرگونگیهای ریزی هم دارد؛ مانند هنگامههای کوچ ییلاق ـ میانکوه ـ قشلاق، هنگام پشمچینی گوسفندان و برهها، هنگام شخم زدن زمین، هنگام انبارسازی خوراک زمستانی دام (لیوَهکری و لِلکِییَه پِچینی)، شیرگیری و پنیرسازی، پرچینسازی، مرزبندی زمین کشاورزی، خزانهسازی نهال و تخم، نشا، وجین، درو و مانند اینها که هر یک هنگامی دارد و برای هر یک آیین ویژهای دارند. در همین راستا فراوردههای کشاورزی و دامی ویژهای نیز دارند که فرهنگ خوراک و پوشاک آنها بر آن استوار است. روشن است آیینهای جشن و سوگ تالشان با شیوۀ زیستی و کار و فرآوری آنان همساز است.
اگر بپذیریم تالش سه در بخش شمالی، میانی و جنوبی پراکنده است، شهرستان شفت، پارهای از تالش جنوبی به شمار میرود. مردمان شهرستان شفت به دو گویش گیلکی و تالشی سخن میگویند. هرچند اکنون به درستی نمیدانم شمار تالشان این شهرستان چند تن هستند، ولی روشن است سویههای جنوب شرق تا شمال غرب این شهرستان، نشیمنگاه و زیستگاه تالشان است که ما در اینجا آنان را تالش شفت میخوانیم. جز دگرگونگیهای خُرد، شیوۀ زندگی و کار و فرآوری تالش شفت، همانند دیگر تالشان است.
یکی از آیینهای گاهنباری که همگام با دیگر تالشان و ایرانیان در تالش شفت گرامی داشته میشود، شب یلدا یا شب چله است که در گویش بومی به آن «چیلَه شَو» میگویند. چیل در زبان تالشی به زغال داغ سرخ شده از آتش میگویند. گویی میخواهند بگویند سرما در پیش است و باید خانهها را گرم کرد؛ نیز بدان رو است که چون روزها بلندتر میشوند آفتاب بیشتری بر زمین میتابد.
در گذشتههای نزدیک همۀ مردم پیشاپیش خود را برای آمدن زمستان آماده میکردند. چون هوا رفتهرفته سرد میشد، زمین از رویش باز میماند و نیز با بارش برف، از جنب و جوش و رفت و آمد آدمها در جنگلها و زمینهای کشاورزی کاسته میشد، همچنین دامها بیشتر در آغُل میماندند و کمتر به چرای آزاد میرفتند، مردم ناچار بودند هم ابزار سوخت مانند هیزم، هم خوراک خود و هم خوراک دام را انبارسازی کنند. اکنون ولی با گازکشی به خانهها و شهرها و فراوانی کالا، به اندازۀ گذشته، به انبارسازی خوراک و سوخت نیاز نیست. همچنین انبارسازی خوراک انسانی چندان در دستور کار نیست؛ زیرا بیشتر نیازهای خوراکی در زمستان نیز در دسترس هستند. با این همه، هر خانوادهای دغدغۀ برگزاری شب چله را دارد؛ از این رو، برخی از خوراکیها و میوهها را برای آن شب نگهداری میکنند و یا برگزاری برخی برنامهها را در آن شب پیشبینی میکنند.
گرامیداشت شب یلدا در دو بخش انجام میگیرد: یک بخش برنامههایی است که در این شب برگزار میشود و بخش دیگر خوراکیهای ویژۀ این شب است.
برنامههای شب یلدا
۱ـ مهمانی: شب چله، یکی از شبهای مهمانی رفتن و مهمانی دادن است: خویشاوندان و دوستان به خانۀ یکدیگر میروند؛ بهویژه در خانههای بزرگتران گرد میآیند. کوچکترها به دیدار بزرگترها مانند بزرگ خاندان، پدر و مادر و یا خواهر و برادر بزرگتر میروند.
۲ـ شبنشینی: برخی از خانوادهها و همسایههای نزدیک، پس از شام به خانۀ یکدیگر میروند و همچنان که چای مینوشند و شبچره میخورند، تا پاسی از شب با هم گپ میزنند.
۳ـ داستانگویی و یادآوری گذشتهها: در برخی از خانوادهها پس از شام، یکی از کسانی که با داستانهای افسانهای بومی آشناست، برای دیگران داستان میگوید و برخی دیگر برای شاد کردن و خنداندن دیگران، رویدادهای گذشتۀ خود و دیگران را بازگو میکنند؛ همچنین به بزلهگویی و شوخی میپردازند تا شبی شاد را سپری کنند.
۴ـ مَثَلَه جَنگ (چیستانگویی): گاهی زن و مرد و بزرگ و کوچک دو دسته میشوند و از همدیگر چیستان میپرسند. از آغاز مَثَلَه جنگ روشن میکنند که چند چیستان پرسیده شود. در پایان، هر گروه کمتر پاسخ درست داده باشد، بازنده است.
۵ ـ عروسبازی (یه قُل دو قُل): یکی از بازیهای بومی، «یه قُل دو قُل» است که به آن عروسبازی میگویند. عروسبازی، هم دو تنه و هم گروهی انجام میشود. ابزار آن پنج سنگ کوچک و گِرد است که بتوان در یک دست جای داد. یکی از آنها را تیر و آن دیگرها را سنگِ بازی میگویند. این بازی پنج گام یا پله دارد که چهار پلۀ نخست آن با یک دست و پلۀ پنجم با دو دست انجام میگیرد. هر گاه پنج پله به درستی انجام شود میگویند یک عروس انجام شده است. از همان آغاز روشن میکنند بازی تا چند عروس پیش برود که برنده، شناخته شود. در هر پله اگر بازیگر نتواند تیر را بگیرد و تیر بر زمین بیفتد یا سنگ روی زمین را نتواند از زمین بردارد، یا چنانچه بردارد، ولی از دست او در برود، او در آن پله میسوزد. اگر بازی گروهی باشد، بازی را یار دیگر پی میگیرد و اگر بازی یک تنه باشد، سنگها را به هماوردش میسپارد تا او بازی کند.
پلۀ نخست و آغاز بازی: بازیگران روبهروی هم مینشینند. آغازکنندۀ بازی، هر پنج سنگ را بر زمین میریزد، سپس برای آغاز بازی هر پنج سنگ را در یک دست میگیرد و به آرامی به اندازۀ یک یا دو وجب به هوا پرتاب میکند و در همان حال، به تندی دست خود را به پشت برمیگرداند و هموار میکند و سنگهای پرتابشده، بر پشت دست فرود میآیند. اگر همۀ سنگها بر پشت دست بمانند، نحستین پلۀ بازی به درستی انجام شده و به پلۀ دوم میرود؛ اگر هیچ سنگی بر پشت دست آرام نگیرد و همه بیفتند، او در همان آغاز سوخته است، ولی اگر یک یا چند سنگ بر زمین بیفتند، آنها را که افتادهاند باید از نو بردارد. بدینسان که تیر را به هوا پرتاب میکند و به تندی یکی از سنگهای بر زمین مانده را برمیدارد و تیر پرتابشده در هوا را میگیرد تا به زمین نیفتد. برخی به جای این روش، هر پنج سنگ را بر زمین میریزند و یکی یکی از زمین برمیدارند.
پلۀ دوم: پنج سنگ را بر زمین رها میکند؛ آنگاه یکی را برای تیر برمیدارد. در این پله هر بار که تیر را به بالا میاندازد باید دو سنگ را با هم بردارد، اگرچه آن دو سنگ از هم دور یا نزدیک باشند؛ سپس به تندی و بیدرنگ باید سنگ پرتابشده در هوا را بگیرد.
پلۀ سوم: پس از ریختن سنگها بر زمین، نخست تنها یک سنگ را برمیدارد، سپس سه سنگ را با هم برمیدارد؛ سپس به تندی و بیدرنگ باید سنگ پرتابشده در هوا را بگیرد.
پله چهارم : هر پنج سنگ را بر زمین می ریزد ،یکی را برای تیربر می دارد به هوا پرتاب می کند و هر چهار سنگ را یکجا. باید از زمین بردارد ،سپس به تندی و بی درنگ باید سنگ پرتاب شده در هوا را بگیرد .
پلۀ پنجم: انگشت شست و انگشت میانۀ یک دست را بر زمین میگذارد و با آن دروازهای باز میکند و آنگاه با دست دیگر سنگها را روبهروی دروازه میریزد. جز تیر، همۀ سنگها باید از این دروازه گذرانده شوند. اینجا هماوردِ بازی، یکی از سنگها را عروس مینامد. ویژگی عروس این است که باید پس از همۀ سنگها از دروازه گذر داده شود و نیز هیچیک از دیگر سنگها و دست بازیگر به هیچ رو نباید به آن بخورد و تا هنگام بردن خودش نرسد نباید هیچ تکانی به آن داده شود. در اینجا بازیگر هر بار که تیر را به هوا پرتاب میکند باید یکی از سنگها را از دروازه بگذراند و در بار چهارم عروس را ببرد. این بازی، اگرچه نشسته انجام میشود و آرام مینماید، ولی بازی شتاب و ریزبینی و شور و جوش و خروش و شَهش است.
۶ـ خوانندگی و نوازندگی: برخی از خانوادهها که خواننده و نوازنده دارند، از آنان درخواست خوانندگی و نوازندگی میکنند و هنرمندان، دستون تالشی میخوانند یا نی تالشی (لَلَه) مینوازند. هنرمندان و نوازندگان نیز از پیش خود را برای هنرنمایی آماده میکنند.
۷ـ چیلَه بَری: در گذشته خانوادههایی که پسر داماد کرده بودند یک سینی بزرگ شیرینی خانگی مانند حلوا، کاکا، بْشتَه بْج (برنج برشته یا تف داده شده)، میوه، پارچه، تکهای طلا یا چند سکه پول را در یک یا چند سینی بزرگ (مْجمَه) مینهادند وگروهی از زنان آن را به خانۀ عروس میبردند؛ لختی می نشستند و شادی و وَشتَن (رقص) میکردند و باز میگشتند. از دهۀ ۱۳۴۰ به این سو، برخی از خانوادههایی که پسر داماد کرده و یا دختر عروس کردهاند، افزون بر برنامههای دیگر، برنامۀ ویژۀ چیلَه بَری برپا میکنند. بدینسان که خانوادۀ داماد پیشاپیش خانوادۀ عروس را آگاه میکند که جشن چلّۀ دامادی را شب چله در خانۀ عروس برپا میکنند. این جشن چندان گسترده و بزرگ نیست و تنها خانوادهها و خویشان نزدیک به آن فراخوانده میشوند. هزینۀ برپایی چنین جشنی را خانوادهای بر دوش میگیرد که پیشنهاد برپایی جشن را داده باشد، ولی بیشتر هر دو خانواده با هم میپردازند. هر کس به فراخور توان خود چشمروشنی برای عروس و داماد فراهم میکنند یا از بازار میخرند. چشمروشنی شب چلۀ عروس و داماد در گذشته بیشتر از فراوردههای بومی مانند جوراب، شال، کلاه و پوشاک و نیز تکهای طلا و مانند آن بود، ولی اکنون از بازار خریداری میشود. هر یک مهمانان این جشن نیز به فراخور توان خود، ارمغانی از کلا یا پول و طلا به عروس میدهند. همچنین در گذشته دامادها برای عروس و خانوادهاش شیرینیهای بومی خانگی میبردند که از دوشاب و عسل و مانند آن ساخته شده بود که اکنون میوه و شیرینی را از بازار میخرند.
۸ ـ ارمغان (چشمروشنی) دادن به مهمانان و کودکان: در گذشته، بزرگان خانواده برای فرزندان کوچک جامه و پوشاک زمستانی فراهم میکردند و شب چله به آنان میدادند و با این کار به آنان گوشزد میکردند که سرما در پیش است و باید جامۀ گرم بپوشند؛ نیز با این کار بر مهر و دوستی میان خود میافزودند. مادربزرگها برای نوههایشان جوراب پشمی، شال گردن و دستکش پشمی میبافتند و در این شب به آنان پیشکش میکردند. برخی از خانوادهها به مهمان شب چله، پوشاک و جامۀ زمستانی میبخشیدند. این داد و دهشها اگرچه اکنون کم شده، ولی هنوز تا اندازۀ کمی دیده میشود.
خوراکیهای شب یلدا
در گذشتههای نزدیک، خانوادههای تالش برای برپایی جشن شب چله، بیشتر خوراکیهای ویژۀ این شب را پیشاپیش فراهم و نگهداری میکردند؛ از این رو، نیاز چندانی به خرید از بازار نداشتند، ولی اکنون با آنکه برخی از خوراکیهای ویژه را خود فرآوری و نگهداری میکنند، برخی دیگر را از بازار میخرند. خوراکیهای شب چله در میان تالشان شفت در روزگار ما را اینچنین میتوان برشمرد:
۱ـ پلو: پلو، خوراک پایهای تالشان شفت است؛ چه آنان که کشاورزی برنج دارند و چه آنان که خشکهنشین هستند. بیشتر این مردم هنوز دو بار از سه بار خوراک خود را برنج میخورند. همۀ آنها بهترین برنج خود را در نوروز و شب چله میپزند تا خوش بگذرانند و شاد باشند. با آنکه برنج را همیشه کته میپزند، در این شب بیشتر آنها برنج را آبکش میکنند؛ گویی از مهمانی ارجمند پذیرایی میکنند.
۲-خورش فسنجان : خورش فسنجان از گوشت مرغ یا اردک وگردو ساخته میشود و خوراکی گران است. با این همه مردم این پهنه در شب تا می توانند خورش فسنجان درست می کنند تا شامی دلپذیر و بیاد ماندنی بخورند .امروزه با گرایش نوپایان به فرهنگ خوراک شهری ،خوراک هایی مانند پیتزا،جوجه کباب ،نوشابه های گازدار و مانند آن نیز بر سفره ها دیده می شود .
۳-پس از شام با میوه از خود و مهمانان پذیرایی می کنند .میوه های پایه های شب چله ،میوه های پایه ای شب چله ،میوه های بومی مانند ازگیل ( فتر) به ،انتر ترش ،و آلوچه ترش خشک شده هستند
ماههای آغاز پاییز که ازگیل میرسد، آن را میچینند و به دو شیوه برای شب چله نگهداری میکنند:
فْتْرَه سارَه: یکی آنکه ازگیلهای رسیده را کمی نمک میزنند؛ سپس آن را به اندازۀ یک گوی بزرگ به هم میچسبانند و فشار میدهند تا خوب به هم بچسبند؛ آنگاه آن را در هوای آزاد میگذارند تا خشک و ماندگار شود و در ماهها و شبهای زمستان، بهویژه شب چله آن را میخورند. این خوراک ازگیل را «فْتْرَه سارَه» میگویند.
روش دیگر نگهداری ازگیل آن است که ازگیلهای رسیدهای که نرم نشدهاند را میشورند و در شیشۀ آب نمک یا آب آمیخته با نمک و شکر و یا شکر و سرکه میریزند و درِ آن را میبندند تا هوا نخورد؛ بدینسان هم ماندگار و هم خوشمزهتر میشود. در این روش ازگیل را تا یک سال و بیشتر نیز میتوان نگه داشت. آب آن را نیز به جای سکنجبین میتوان خورد.
بِه را نیز که از میوههای پاییزی است و زود پوسیده میشود، در جای خشک و خنک در میان کاه یا برگ خشکیدۀ درخت میگذارند تا از پوسیدگی آن جلوگیری شود.
امروزه که هر خانه دارای یخچال است، برخی از میوهها را به شیوههای گوناگون در یخچال نگه میدارند و شب چله یا در هنگامههای دیگر بیرون میآورند.
افزون بر اینها چندین دهه است میوههای بازاری مانند پرتقال، سیب، موز، هندوانه، خیار، کیوی و دیگر میوهها بر سفرۀ شب چلۀ تالشان این پهنه راه یافتهاند.
۴ـ شَوچَرَه (پسخوراک نیمهشب): شَوچَرَه، خوراک پایهای نیست؛ برای سرگرمی و خوشمزگی خورده میشود. تالشان برای شبنشینیها، یا در هنگام مهمانداری که شببیداری به درازا میکشد، برای آنکه گرسنه نشوند یا سرگرمی داشته باشند، پیشبینیهایی دارند و خوردنیهای ویژهای آماده میکنند. به این خوراکیها شبچره (شَوچَرَه) میگویند. در شبنشینی تنها یک خوراک به میان میآورند، ولی در شب چله شاید هر چه با نام شَوچَره دارند به میان میآورند و میخورند. چهار خوردنی در شَوچَرَه شناخته شدهترند:
بْشتَه بْج: برنج را در آب میخیسانند؛ آنگاه در تابه میریزند و با گرمای اندک آرام آرام آن را تف میدهند تا برشته شود. برنج تفدادهشده، تُرد میشود و خوراک بسیار خوبی برای هنگام سرماست. برای آنکه بْشتَه بْج خوشخوراک شود گاهی آن را با مغز گردو، تخم کدو، تخم آفتابگردان، دانۀ سویا (پَشمَه باکلِه) و مرجو (عدس) تفدادهشده نیز میآمیزند. هر یک از تخم کدو و تخم آفتابگردان و پَشمَه باکلِه را جداگانه هم در شبچره میخورند. این خوردنیها را زنها از شبها و روزهای پیش آماده میکنند تا شب چله درگیر کار نباشند.
کدو (کویی): هر کس در تابستان در باغ خود کدوبُنی میکارد تا کدوی خوراکی خود را از آن به دست آورد. کدو، ماندگاری خوبی دارد؛ از این رو، از هنگامی که کدوها را میچییند آن را در جایی خشک و خنک نگهداری میکنند و افزون بر آنکه با آن خورشهای گوناگون میسازند، برای شب چله، کدو را در قاچهای کوچک برش میزنند و با افزودن اندکی شکر، آن را آب پز یا بخارپز میکنند. هنگام پختن میگذارند کمی بیشتر در قابلمه بماند تا خوب تَه بگیرد. کدو خوردن تالشان در شب چله، مانند هندوانه خوردن پارسها در این شب است. تالش اگر شب چله همه چیز برای جشن و خوشی داشته باشد و تنها کدو نداشته باشد باز هم دلش تهی است و میگوید: «نشد؛ کاش کدو هم داشتیم». ارزش کدو در شب چله چنان است که کسانی که کدو دارند و میدانند همسایهای کدو ندارد، پیش از شب چله یک کدو به او میدهند تا شب چله بی کدو نماند؛ همچنین کوچندگانی که به شهرهای دیگر کوچیدهاند، یک کدو از شهر و روستای خود میبرند تا شب چله بی کدو نمانند.
کاکا ( خیکاره دبرج): کاکا ،گونه ای شیرینی است که با آرد گندم و روغن و تخم مرغ در ماهیتابه سرخ می شود آن را خیکاره دبرج می نامند ،خیکاره دبرج شیرینی دلخواه همه تالشان است که همواره از خانم خانه درخواست می شود .
حلوا ( حلبا)ـ :
حلوای بومی را از آرد برنج ، آب شکر،اندکی روغن گاوی یا گوسفندی و افزودنی های دیگر می سازند .
تالشان شفت در چند هنگام حلبا می سازند ، یکی در نوروز ،دوم هنگامی که داماد نخستین بار برای نامزد بازی به خانه عروس می رود .سوم چیله بری و چهارم برای شبچیره شب چله .برخی از خانواده هاگونه ای آش می پزند به نام« اوتاره» که آمیخته ای است از گیاه مزگه ،لوبیا ،تخم مرغ ،و چاشنی آلوچه ترش است .
این اش در پایان پاییز ونزدیک نوروز بیشتر پخته می شود ،زیرا با باران پاییزی ،و نیز گرمای نزدیک نوروز ( آفتاو بخود) مژگه به خوبی در باغ های پیرامون خانه ها می روید و فراوان می شود ،اش اوتاره در میان بزرگ ترها خواهان بسیاری دارد
شب چله یا چیله شو به گفتار و زبان تالشان راه یافته است ، چنان که در سخن ،بازگویی ،شوخی ،پهلو زدن ،گوشه زدن و زبانزد نیز بکار می رود .
به کسی که دیر به دیدار خویشانش میرود میگویند:
«چیلَه بْه چیلَه تْه وینَم»: هر چله به چله تو را میبینیم.
ـ در بارۀ کسی که در کمک کردن کوتاهی کند یا خیلی کم کمک کند، میگویند:
«چیلَه بْه چیلَه ای چْلَه»: چله به چله یک چکه آب میرساند.
ـ برای بلند بودن داستان و کم بودن گاه سخن، گویند:
«چیلَه شَوی بی بْنْشَم کو تْه را بْوام»: شب چلهای باید بنشینیم که بتوانم برایت همۀ داستان را بگویم.
ـ در بارۀ شکوه و دلپذیری نامزدبازی در شب چله میگویند:
«چیلَه شَو و نومزَت بازی»: نامزد بازی هم در شب چله.
این شاید همۀ آن چیزی نیست که باید در بارۀ چلهشب تالشان شفت گفته شود، ولی از این راه دور، ارمغانی کوچک از موری جدا افتاده از غور است.
پیشکش به پیشگاه مادرم «بمانی قویدل» که با ساده ترین خوراک و پذیرایی، شبهای چله را در یادمان ماندگار کرد و در پنجم دیماه ۱۳۹۱ از میان ما پر کشید.