آسیب شناسی فرهنگی و هویت قومی تالش
علی عبدلی
مقدمه : موضوعی که در این مقاله به آن پرداخته شده است، انتقاد، خود انتقادی، آسیب شناسی، نگاه ناامیدانه به مسائل درون قومی یا هرچه که خوانده شود، قطعا از نظر برخی کسان خوشایند نخواهد بود و ممکن است انتقاداتی متوجه نگارنده بشود. اماباید در نظر داشت؛ آنچه که خواهد آمد، حاصل بررسی فرهنگی یک قوم، از دور نیست. بلکه برآیند مشاهدات ونظر کسی ست که حدود ۴۵ سال سابقه مطالعه و پژوهش در شناخت آن قوم داردو درمینه موضوعات و مسایل مختلف مربوط به آن تالیفات و مقاله های متعددی منتشر کرده است. از گذشته ها و امروز قوم موردنظر، از اصالت ، پیشینه درخشان و از سیمای فرهنگی آن با نگاهی مثبت سخن گفته است و اکنون جزئی از وظایف علمی خود دانسته که ضعف ها و نقص هایی را هم که از منظر فرهنگی در قلمرو پژوهش خود دیده است، نادیده نگیرد و به نوبه خود از نظرها پنهان نکند.
از یگانگی تا برادری
برخی از روشنفکران تالش از نگارنده گله دارند که چرا خیلی وقت است در مباحث مربوط به تالش شمالی شرکت نمی کنی و در مقابل اخبار و رویدادهای آن نیمه از پیکره تالش واکنش چندانی نشان نمی دهی . این موضوع به لحاظی درست است . زیرا مدتی ست به این نتیجه رسیده ام که مسائل مربوط به تالش اران و تالش ایران دو مقوله متفاوت اند وباید جدا از هم بررسی شوند. تحولاتی هم که در هریک از این دوتالش رخ می دهد، ماهیت مشترک ندارند و به هم تاثیر نمی گذارند. همه ی اشتراکات بنیادین بین این دو تالش مقوله ای تاریخی ست و مربوط به گذشته وباید به اصالت و همه ی ارزش های آن ارج گذاشت. اما از منظر واقعیات موجود، آن دو پاره قومی دیگر در پیکره واحدی دیده نمی شوند که فقط مرزی سیاسی از میانش گذشته باشد ، درفرایند تحولاتی تاریخی که بر هریک از آن دونیمه تاثیرات متفاوتی می گذارد هیچ عامل مشترکی دیده نمی شود که بر حفظ یکپارچکی آن دو کمکی کند.
تحولاتی که در پیکره تالش از زمان های دورتر به نوعی جریان داشت و با وقوع جنگ استعماری روسیه علیه ایران و عقد پیمان ننگین ترکمنچای به اوج رسید، تالش واحد ایرانی تبدیل به دو برادر همزاد شدند که هریک راه جداگانه ای برای زیستن در پیش گرفتند و در دو شرایط متفاوت رشد و نمو یافته وتربیت شدند. اشتراکات هویتی شان، در آرشیو تاریخی جا گرفت تا کم کم در گردو غبار گذر زمان گم شود. ارزشهای فرهنگی شان نیز تدریجا یکی پس از دیگری محو می شوند. چنان که مثلا خط و زبان رسمی مشترکشان که فارسی بود، از هم گسیخت و در جنوب ادامه بافت و در شمال برچبده شد، موسیقی قومی شان در تالش اران از بین رفت و آن مردم سلسله مراتب در ساختار قومی خودرا فراوش کردند. باش تا فردا نوبت کدام باشد . اکنون این دو تالش اگرچه اصالتا با هم برادرند ولی در واقع امر، دو همسایه اند. همانطور که تالش ایران از جانب شرق با گیلک ها و در جنوب با تاتها، هم همسایه اند و هم برادر . برادرانی که اکنون چندان به هم شبیه نیستند ودر گستره تاریخ، پشت به هم به جلو می روند.
موانع همگرایی و وفاق
همه ی آنچه که در گذشته به پیکره واحد تالش معنی می داد اکنون خدشه دار و دیگرگون شده و هریگ با شمایی متفاوت نمایان می شوند. تالشان هردو سوی آستارا رود به صرف داشتن پیشینه قومی، سرزمین و زبان مشترک، خودرا تالش می نامند. اما نیمی از آن تالش را در ایران زبان ترکی بلعیده، بخشی از اهالی آن یا خودرا ترک می پندارند و یا می گویند : « بیز تالشوخ / ما تالشیم » وبخش دیگر نیزدر آغوش گهواره گرم وزرین زبان فارسی، الفاظ به دهن گرفته اند وسخن گفتن می آموزند.
در تالش اران نیز وضعیت کم و بیش چنین است اما چون مردم آنجا خودرا جزیره ای در میان دریای ترک می بینند و از این رو درموضع دفاعی قراردارند، در برابر تحلیل زبانی و هویتی، پایداری بیشتری نشان می دهند. با این حال فرجامی بهتر از تالش ایران نخواهند داشت. در آنجاهم اکنون نیمی از تالشان، به ترکی سخن می گویند و هویت خود را آذری اعلام می کنند. نیم دیگرنیزبرای این که به نیمه اول به پیوندد، تحت فشارهای سیاسی و شرایط تعیین شده فرهنگی، در جاده صاف و هموار آذری شدن، دستشان را گرفته اند و پابه به پا به پیش می برند.
در چنین شرایطی برای جلوگیری از هرچه نازکتر شدن رشته پیوندهای این دوبرادر همسایه، اقداماتی باید بشود که درهردو جانب شرایط آن فراهم نیست. اهالی در تلاش ها و مبارزات هرچند ضعیف خود، نه تکیه بر پشتیبان اثرگذاری دارند و نه خود همت و اراده بایسته ای نشان داده اند. آنان در بعد فرهنگی که محور اصلی برای حفظ هویت و یگ پارچگی به شمار می آید، در بن بستی با مشخصات زیر، گرفتارند :
§ در تالش اران به گویشی از زبان تالشی سخن می گویند که برای بیشتر تالشان ایران به دشواری قابل فهم است.
§ زبان ملی و رسمی در تالش ایران فارسی ست ودر تالش اران ترکی.
§ تمام متون آموزشی، پژوهشی و ادبی در تالش ایران فارسی ست . در تالش اران روسی یا ترکی
§ الفبای تالش ایران فارسی ست و در تالش اران، کریل یا لاتین.
موارد یادشده سالهای طولانی ست که همچون دیواری سترگ در بین تالش اران و تالش ایران قد بر افراشته و در هردو سو نیز آن دیوار را به خوبی می بینند وبه تاثیر ویرانگر آن بر تحقق خواست های مشترک ومسئله همگرایی و هم اندیشی در جهت حفظ، احیاء و ایجاد تحول در ارکان هویت قومی خود، به خوبی آشنایند ولی هرگز برای برداشتن و دست کم کوتاه کردن آن دیوار، تلاش موثری نداشته اند . یا داشته اند اما کافی نبوده است .
در تالش ایران همه منتظرند تا به معجزه ای در نیمه شمالی سرزمین شان به همت فعالان فرهنگی آن دیار، الفبا و زبان فارسی رواج بیابد و در تالش شمالی نیز منتظر مانده اند که برادران جنوبی شان زبان ترکی و روسی و الفبای کریل و لاتین را یاد بگیرند تا تبادل و تعامل فرهنگی در بینشان میسر شود. از این رو همه ی تلاش هایی که به وسیله بخشی از فعالان فرهنگی در دونیمه تالش صورت گرفته ، هرگز به ثمر نرسید و همچنان در سطح روزمرگی باقی ماند .
هدف ها و تضادها
از سوی دیگربین تالش ایران و تالش اران در جهت تحقق خواست ها ی اجتماعی ، فزهنگی و حتی آرمانی، شرایط متفاوتی وجود دارد. در تالش اران دست کم از زمان فروپاشی شوروی، به سبب تحمل تبعیض و روبرو بودن با سیاست همگون سازی که از سوی دولت – ملت آذری اعمال می شد و سبب رشد اندیشه های ناسیونالیسم قومی می گردید، تالشان در مقام یک ملت، جهت رفع تبعیض و فرایند استحاله قومی،راه کسب استقلال یا خودمختاری را در پیش گرفته و رو در روی دولت مرکزی خود ایستادند. اما به ظاهر، آن خواسته ها محتوای ناسیونالیسم از نوع تجزیه طلبانه نداشته. اندیشه تجزیه از اران و پیوستن دوباره به ایران، در فرایند مبارزات شان بسیار کم رنگ بوده . چنان که تقاضای رئیس جمهور و مجلس جمهوری دو ماهه تالش – مغان، از مسئولین ایران ، به رسمیت شناختن جمهوری شان بوده نه پیوستن به ایران. ایران هم چنین چیزی نخواسته. زیرا در اینجا هدف بزرگتری دنبال می شود . در تالش ایران هم چنان خواسته و آرمانی کلا بی معنی و مفهوم است . در اینجا اگر تلاش و فعالیتی در راستای ناسیونالیسم قومی و فرهنگی وجود داشته ، اساساٌ برای تحقق یک سری خواسته های دمکراتیک، محرومیت زدایی و نفی تبعیض بوده است. لذا در این زمینه هیچ مسئله مشترکی بین تالش دو سوی استارا رود وجود ندارد تا آنهارا به هم اندیشی و هم گرایی وادارد و متحد کند. بر عکس، این اختلاف مصالح و منافع به افزایش فاصله در بین دو تالش دامن زده است . آنها در مواردی خاص به لحاظ نگرانی های انسانی و عرق هم زبانی نسبت به سرنوشت هم، فقط به ابراز همدردی وتسلی دادن اکتفا کرده اند.
شایان گفتن است که عنصر نارضایتی هم دربین جامعه روشنفکری تالش شمالی و هم در تالش جنوبی با شدت و ضعف هایی وجود دارد. اما با ماهیت و مضمونی کاملا متفاوت. نحوه برخورد با این مسئله در جنوب مطالبه گری و مشارکت جهت اصلاح سیاست های فرهنگی و تامین ازادی های دمکراتیک است . اما در شمال این مسائل تحت شعاع وجود تضاد سیاسی ریشه دار و عمدتا ناشی از سیاست همگون سازی قومی، بین تالشان و اکثریت حاکم آذری بوده و تبعات آن نیز سنگین تر شدن سایه پلیسی و امنیتی و اعمال آشکار تبعیض است که دامنگیرکل اهالی می شود و نحوه برخورد کنشگران مدنی و فرهنگی با آن نیز سیاسی وچالش انگیز و گاه تکیه دادن ناراضیان، بر لطف بیگانگان بوده است.
در نیمه شمالی تالش جریان روشنفکران ناراضی چه در داخل و چه در خارج از کشور، راه چاره و حل تضاد را در تغییر حکومت و رسیدن به خودمختاری می دانند و حکومت نیز در مقام تقابل به دنبال حذف پلیسی و امنیتی و گاه جذب به روش تهدید و تطمیع روشنفکران مخالف در کوتاه مدت و امحاء هویت اقلیت های قومی وزبانی وهمگون سازی در دراز مدت بوده است. بنابر این درزمینه این موضوع نیز شرایط حاکم برتالش اران و ایران هیچگونه شباهتی با هم ندارند .
عدم وفاق و تعامل
تالشان دوسوی آستارا رود، به عبارت دقیق تر گروه های روشنفکری آن دو جامعه ، در حین اختلاف های آرمانی و روش احیای هویت که با هم دارند، در زمینه های مربوط به وفاق درونی و کنش های اجتماعی و فرهنگی، وجوه اشتراک و شباهت زیادی باهم دارند.
جنبش فرهنگی تالش ایران از دهه شصت آغاز شد و باطی روندی بسیار کند و تک بعدی، ژررفا و گسترش یافت و در نیمه دوم دهه هشتاد به اوج خود رسید. در تالش اران نیز جنبشی مشابه، همزمان با فروپاشی شوروی در سال۱۹۹۰ آغاز شدو باشتابی چشمگیر اوج گرفت. ولی سه سال بعد بر اثر خیزش خودمختاری خواهی تالشان و سرکوب شدن آن خیزش به وسیله حکومت وقت اران، ناگهان متوقف شد و به سراشیبی غلتید. در طول مدتی که جنبش فرهنگی به موازات هم در دوسوی آستارا رود به گرمی نوید بخشی جریان داشت، در بین جوامع روشنفکری تالش نشانه های همگرایی، هم افزایی، تعامل و مشارکت در کارجمعی، آشکار بود از این رو می شد امیدوار بود که هنوز در بین آنان توافق برسر آراء، ارزش ها و هنجارها، که از ارکان وفاق هستند، وجود دارد.
در تالش اران به منظور کارجمعی، برخوردار شدن از خردجمعی و سازماندهی نیروهای فعال فرهنگی در محور سیاستی مشخص، سمن « مرکز مدنیت تالشان » در باکو تاسیس شد و گروه قابل توجهی از شاعران، محققان، دانشگاهیان و دانشجویان به آن مرکز پیوستند. اما بیشتر این ها گرایشات مختلفی داشتند، اهداف مختلفی را دنبال می کردند و حاضر به تعامل درون سازمانی کافی نبودند. با این حال این سطح از عضو گیری برای یک اقدام فراگیر کافی نبود. مسئولین مرکز مانند شادروان نوروزعلی محمد اف، سیف الله اسدالله یف و هلال محمد اف، در سدد بودند که مرکز مدنیت در شهرهای مهم منطقه تالش، مانند لنکران، ماساللی، آستارا و لریک هم شعبی داشته باشد. ولی بخش موثری از روشنفکران ساکن در آن منطقه، راضی به همکاری نشدند و تشکل های موازی خود مانند انجمن اوستا و انجمن فرهنگی لنکران را تاسیس کردند و هریک با روش و منش جداگانه ای به فعالیت پرداختند . این موضوع در نهایت به تضعیف همگی انجامید. آن تقابل و رقابت از یک سو مانع از کادرسازی برای مدیریت و سیاستگزاری فرا محلی و منطقه ای برای اجرای پروژه های مهم تر آینده می شد. از سوی دیگربه حکومت امکان می داد از اختلاف درونی کنشگران فرهنگی و مدنی تالش، نهایت بهره برداری را بکند.
آن پراکندگی و نبود انسجام فکری و تشکیلاتی در تالش اران هنوز وجود دارد . مرکز مدنیت که برپایی جنبشی فرهنگی را وجه همت خود قرار داده بود در چهارچوبی کوچکتر هنوز وجود دارد و ارگان خود نشریه صدای تالش رادر فواصل زمانی نامنظم منتشر می کند. اما در کنارش تشکل های دیگری هم به مرور شکل گرفته که همه سمت و سوی سیاسی دارند. از آن جمله اند: جنبش ملی تالشان آذربایجان، جمعیت ناسیو نالسیت تالش، جمعیت دمکراتیک تالش و مجلس ملی تالش .
موضوع مهم دیگر این بودکه اندیشه تنگ محلی گرایی و در نقطه کمال خود، قومگرایی افراطی در همه ی ارکان جنبش فرهنگی تالش اران، افق دید مدیران و دیگر اشخاص موثر داخل آن جنبش را محدود کرده بود . درست در زمانی که تالشان تشکل های فرهنگی مردم نهاد خودرا تاسیس کرده بودند، دیگر اقلیت های ایرانی زبان اران ، مانند تات ها و کردها و لزگیان نیزتشکل های مشابهی داشتند و سرگرم فعالیت شده بودند. در آن شرایط انجمن های فرهنگی تالشان که توان و نفوذ بیشتری داشتند، برای برقراری روابط و تعامل با دبگرانجمن های قومی همسو ، جهت تشکیل جبهه ای از اقلیت های قومی برای سهیم شدن در ساختار دولت و تحقق خواسته های خود به روش قانونی و دمکراتیک، هیچ گامی برنداشتند و از این واقعیت کلا غافل بودند که برای رسیدن به هدفی بزرگ باید گامی بزرگ برداشت. از این موضوع می شد استنباط کرد که در جوامع قومی در پشت پرده توافق برسر ارکان شکل دهنده وفاق، خواست آرمانی هم وجود دارد و آن رسیدن به خودگردانی قومی برای کسب قدرت سیاسی ست. نه برای سهیم شدن در قدرت ملی.
تشکیل جمهوری خودمختار تالش مغان در تالش اران با استفاده نخستین فرصت فراهم شده ناشی از ضعف دولت مرکزی. شاهدی بر این ادعاست . در حالی که اگر تشکیل دهندگان جمهوری تالش مغان سیاست مبارزات دمکراتیک و مشارکت در دولت را پیش می گرفتند، می توانستند هم به تضادهای بین اکثریت و اقلیت قومی در کشور اجازه رشد ندهند و هم می توانستند آسانتر به حقوق دمکراتیک برابر دست یابند.
اکنون به روشنی دیده می شود که در کنار مسائلی چون عدم وفاق، فردگرایی واختلاف آراء نسبت به مسائل مربوط به حقوق مدنی، سیاست زدگی و قومگرایی افراطی نیز عوامل مهمی هستند که جامعه روشنفکری تالش اران را چه در داخل و چه در خارج از کشور، به دسته های متعدد فکری تقسیم کرده و همه را در مواضع مخالف هم قرار داده است. این مسئله برای بهره برداری های مغایر با منافع تالش، فرصت دلخواه را برای رژیم باکو وفرصت طلبی های خارجی هم فراهم کرده است .
در تالش ایران نیز جز در مورد آرمان سیاسی که وجود ندارد، وضعیت با شدت کمتری تقریبا به همین صورت است . در اینجا نیز همگرایی و وحدت آراء بین روشنفکران حتی در عادی ترین مسائل کم رنگ است. در طول سال های گذشته شاهد اتفاقات نکوهیده زیادی در این زمینه بوده ایم. مثلا آنچه که در انجمن تالشان مقیم تهران رخ داده است . این انجمن که در سال ۱۳۶۸ به همت گروهی از اشخاص فرهیخته تالش تاسیس شد و پروژه های فرهنگی و هنری بسیار سودمندیی را اجرا نمود ودر جنبش فرهنگی تالش درجایگاه بالایی قرار گرفت. ولی بعدا از سوی دیگر افراد وگروه های مخالف، شدیدا به چالش کشیده شد. دسته هایی اعضای آن انجمن برای این که خود ریاست انجمن را به دست بگیرند، بارها موسسان به ویژه عضو شاخص آن دکتر نظامی را به چالش کشیده و انجمن را به مرز تعطیلی کشاندند.
در سال ۱۳۸۶ گروهی ازفعالین فرهنگی تالش به پیش گامی نگارنده با هدفی مشابه هدف مرکز مدنیت تالش اران، موسسه فرهنگی و هنری تالش شناسی را تاسیس کرد. ولی بخش بزرگی از روشنفکران فعال در حوزه فرهنگ و هنر تالش، راضی به همکاری با این موسسه نشدند و حتی شماری از آنها بنای ناسازگاری و عناد گذاشتند و مدام منتظر فلج شدن و تعطیلی آن موسسه نشستند. گروهی دیگر اقدام به تاسیس نهادهای مشابه کردند. گروهی نیز ایده های جدیدی مانند تشکیل استان تالش را مطرح کردند وتوانستند برای مدتی جمعیت زیادی از جوانان پرشور را دور این پروژه گردآوردند .
یکی از دغدغه هایی که از سالها پیش نگارنده را آزار می داد، حضور نداشتن تالش در عرصه مطبوعات بود. نخست کوشش زیادی کرد که مجوز انتشار یک هفته نامه یا ماهنامه را بگیرد ولی چون موفق نشد، به کمک هفته نامه کادح، نشر گاهنامه ای به نام « ویژه تالش » را آغاز کرد . ویژه تالش که نخستین نشریه تالش به معنی واقعی بود و تمام مطالبش به تالش اختصاص داشت، با استقبال چشمگیری روببرو شد. چنان که گاه به چاپ دوم می رسید. این موضوع موجب دلگرمی نگارنده شد و با اخذ مجوزی مشروط از اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی گیلان عزم آن نمود که انتشار آن نشریه را ادامه دهد. اما چند تن از روشنفکران تالش بلایی به سر نگارنده و نشریات مجوزدار حامی آن آوردند که راهی جز تعطیلی « ویژه تالش » باقی نماند.
سال های زیادی بود که صدای اعتراض همگی علیه صداوسیمای مرکز گیلان بلند بودکه چرا تالشان در سیمای گیلان حضور ندارد. صدا و سیما نیز خواهان کادری بود که از سوی تالشان برای تولید مستمر برنامه معرفی شود. اما کسی برای قبول مسئولیت آن کار پیشقدم نشد. یاشدند، ولی صداو سیما صلاحیت شان تایید نکرد . سرانجام در سال ۹۷ یک نفر از هنرمندان اهل هشتپر برای تولید هفته ای نیم ساعت برنامه با صداوسیمای مرکز گیلان قرارداد بست و تولید و پخش برنامه را با موفقیت آغاز نمود و به این ترتیب خلاء بزرگی پرشد و رضایت مردم نیز کم و بیش جلب گردید. ولی گروهی از روشنفکران تالش صرفا به دلیل این که خواسته های تک تک شان در برنامه نیم ساعت در هفته اعمال نمی شد، چنان کارزاری علیه تولید کننده برنامه تلویزیونی تالش راه انداختند، که هم اورا به ستوه آوردند وهم صداو سیمارا . تا این که از اول سال ۹۸ آن برنامه از تولید باز ماند و خیال مخالفان و معترضان آسوده شد.
تا پیش از مطرح شدن پروژه تشکیل استان تالش، گنشگران فرهنگی تالش به ویژه نگارنده و دیگر اعضای موسسه تالش شناسی با شخصیت ها و نهادهای فرهنگی گیلک، روابط و تعامل خوبی داشتند و در زمینه مسایل ملی و قومی، اهداف مشترکی را دنبال می کردند. تازمانی که تالش هیچ نشریه ای نداشت، گاهنامه های تالشی با مساعدت هموندان گیل و با استفاده از امکانات آنان منتشر می شد. اما پس از به میان آمدن موضوع استان تالش، گیلکان آن را به منزله خواسته ای ناسیو نالیستی از نوع تجزیه طلبانه تلقی کرده و در برابر آن ایستادگی نمودند. به این ترتیب راه تعامل مسدود و طبل نفاق به صدا در آمد.
دکتر محمد تقی رهنمایی با استفاده از نفوذی که در وزارت ارشاد داشت، نهاد فرهنگی مهمی در قالب « فصلنامه تحقیات تالش » را بنیان گذاشت و سردبیری آن را به نگارنده محول نمود ولی متاسفانه گروه اندکی از فعالان فرهنگی تالش چنان آتش ستیزی را با او شعلورکردند که نگارنده پس از انتشار دومین شماره فصلنامه، ناچار از سمت خود که بنا به ملاحظاتی قابل پیش بینی، در نشریه درج هم نمی شد، کناره گیری کرد و آقای رهنمایی هم تدریجا در منطقه تنها ماند و در نهایت پس از انتشار شماره چهاردهم فصلنامه، از خیر انتشار آن گذشت.
وقتی اوضاع در هردو تالش چنین باشد که آمد، نه به هم کمکی می توانند بکنند و نه کارنامه یکی از آن ها می تواندبرای دیگری الگو شود تا به اثار مثبت آن بشود امیدوار بود.
الگو پذیری
شرایط متفاوت حاکم و روند تحولات در دو تالش، به نحوی ست که در پرداختن به موضوع ها و مسائل قومی ، الگوپذیری و تبادل تجربه در بین شان را منتفی نموده است. به طور مثال تالشان ایران در زمینه پژوهش های فرهنگی، تاریخی و زبان و ادبیات، پیشرفت های چشمگیری به دست آورده و تجربیات ارزشمندی اندوخته اند. اما تالشان اران به دلایلی چند از این دست آورد نمی توانند برای اجرای پروژه هایی همانند ، بهره ببرند. زیرا اولا و پیش از هر چیز مانع زبان، اعم از تالشی و ترکی و رسم الخط در میان است. دوما در تالش اران به سبب سیاست زدگی اهل اندیشه، به چنین زمینه هایی چندان نپرداخته اند. در آنجا کادر تخصصی لازم برای این منظور تربیت نشده است. همچنین اگر آنها در زمینه ای دستاورد و تجربه خوبی داشته باشند، باز به دلیل وجود مانع زبان و خط، به کارگیری آن دستاورد و تجربه برای تالشان ایران آسان نیست . مثلا در زمینه داستان نویسی، مردم شناسی و فرهنگ عامه در تالش اران کارهای قابل توجهی انجام شده و کتاب ها و مقالات سودمندی منتشر کرده اند ولی در تالش ایران از آن آثار ، حتی از وجود اثر سترگی چون « Talǝshlar» تالیف قمر شاه سواداف، کلا بی خبرند. آیا هر تالش بخواهد با همزبان خود در آن سوی مرز ارتباط برقرار کند باید یک مترجم همراه داشته باشد؟.
همچنین به سبب این که محققان تالش اران از منابع عظیم تاریخ و جغرافیای ایران که اغلب به زبان فارسی است، نمی توانند بهره ببرند، قادر به تحقیق در زمینه تاریخ قوم خود نیستند. پیش از انتشار ترجمه ترکی کتاب « تاریخ کادوسها » در باکو، تمام دانش آنها از تاریخ این قوم محدود به دو – سه مقاله معمولی بود.
ناگفته نماند که تالشان ایران مشکل زبان و خط را در درون خودشان هم دارند . آنان متون تالشی را که ناگزیر با الفبای رسمی فارسی باید نوشت، خود نمی توانند به آسانی بخوانند تا چه رسد توده مردم .
از سوی دیگر اختلاف گویش ها در تالش ایران بسیار شدید است. تاجایی که تالشان جنوب” فومن و شفت “ حتی در گفتار نمی توانند با تالشان شمال ” از چوبر تا عنبران ” ارتباط آسانی داشته باشند. از این رو شکل گیری تدریجی یک زبان واحد ادبی برای تالش تقریبا غیر ممکن می شود. اما در تالش شمالی چنین مشکلی وجود ندارد. اولا که با اختلاف گویشی بسیار اندکی روبرو هستند. دوما آنان متون خودرا چه به خط کریل بنویسند و چه به خط لاتین، کسی برای خواندنش دچار مشکل نمی شود.
از این روست که تمام مبادلات و مراودات فرهنگی و اجتماعی موجود در بین دو تالش محدود شده است به نشر یا بازنشر اخباری جسته گریخته به وسیله افرادی که بر زبان ترکی یا تالشی اران آشنایی دارند و خط لاتین یا کریل را می توانند روان بخوانند.
تسلیم شدن به حاشیگی
به حاشیه رفتن یا به حاشیه رانده شدن پدیده ای اجتماعی ست که در دو شرایط مختلف رخ می دهد و در یک فرایندتدریجی گروه های اجتماعی را تسلیم واقعیت خود می کند. قوانین کشور و سیاست های کلان، شرایط لازم برای به حاشیه رانده شدن را فراهم می کند و از ان گزیری نیست جز کنش های اعتراضی ومبارزات دمکراتیک که شکل پایدارو موثر آن به ویژه در سایه حکومت های توتا لیتر، کمتر اتفاق می افتد. اما به حاشیه رفتن، پدیده ای داوطلبانه و ناخود آگاهانه است و امروزه عامل اصلی آن تاثیر مدرنیته و جهانی شدن، کاهش بنیه های علمی و فرهنگی و عقب ماندن از تحولات ملی و جهانی ست. یا به نوعی تحلیل رفتن خنثی ست.
مجموع آن شرایط در پیوند باهم، تالش هردوسوی مرز را تسلیم پدیده به حاشیه رفتن کرده است. نبود روحیه همگرایی در نسل های جوان وفعالیت سازمان یافته، استفاده سطحی از تکنولوژی های نوین به ویژه اینترنت، سرگرم شدن در فضا های مجازی و گروه های اجتماعی آن، ازجمله علل این تحول است . البته دو عامل اخیر حاصل تاثیر جهان پیشرفته و تکنولوژی مدرن برجهان در حال توسعه است و از تبعات جهانی شدن. زیرا اگر ملتی یا قومی نتواند با تولید علم و تقویت بنیه های فرهنگی خود، در کنار جهان مدرن قرار بگیرد، از کاروان حرکت تاریخی عقب می ماند و در گردو غبار دنباله آن کاروان گم می شود.
نسل های جوان جوامعه پیشرفته نیز از امکانات اینترنتی بهره می برند. اما در جامعه شان بازارکتاب نیز گرم است، تئاترها و سینما ها و دیگر مراکز فرهنگی رونق لازم را دارند. سالن های مخصوص ارایه تولیدات هنری پر از اجتماع هنردوستان است. مراکز علمی نیز افزون بر تولید علم و آثار علمی، گروه گروه از جوانان مستعد و نخبه را پرورش داده و به جامعه تحویل می دهند و … و… . اما در جوامع قومی به طور اخص ازجمله تالش، گوشی تلفن همراه و اپ های اجتماعی، تنها فضایی ست که بخشی از نسل های جوان وقت خودرا در آن به گونه ای شدیدا سطحیصرف می کنند وبه باور خود حفظ هویت و کنش های هنری و فرهنگی خویش را نیز با استفاده از آن وسیله ادامه می دهند. این تنها امکاناتی ست که به قدر کافی و به سهولت در اختیارشان قرار دارد. این وضعیت در هردو تالش تقریبا شبیه هم است. و ضعیتی که بنای دیرسال توافق آنان بر سر آراء، ارزش ها و هنجارها را توفان آسا می لرزاند.
منبع :
ماهنامه ره آوردگیل، شماره ۱۰۶ و ۱۰۷، اسفند ۱۳۹۹