جانبرا علیپور
خان احمدخان آخرین حکمران کیایی گیلان بیه پیش پس از آزادی اززندان استخرفارس وعقد وازدواج با مریم بیگم دخترشاه تهماسب ،دگربار به امارت خود درپیش گیلان به مرکزیت لاهیجان بازگشت.
درپساگیلان یا بیه پس کامران میرزا کهدمی که وزارت شاه جمشیدخان فومنی را برعهده گرفته بود ،دراقدامی نامناسب ونمک نشناسانه وبا کمک کسانی چون ملک مظفر منجیلی وقرابهادر فومنی نخست جمشیدخان را ربوده وسپس به فتلش رسانید ملاعبدالفتاح فومنی مورخ دراین مورد نوشته است”ملازمان میرزاکامران مردان شاه جمشیدخان مهموم .مظلوم را با والده ی او درآن شب به استری بادپاسوار کرده وبه گوراب کهدم برده وشرایط محافظت به جامی آورند”
خان احمدخان بربلندای دیلمان نشسته وعقاب وار حوادث خونین بیه پس گیلان را نظاره میکرد او وقتی دریافت که پس از قتل جمشیدخان خطرمرگ دو پسر اورا تهدید میکند وهرآن ممکن است شورشیان ناشیانه وناجوانمردانه دو پسر خردسال شاه جمشیدخان را به قتل برسانند.،ازآنجایی که خود فردی ادیب ودانش دوست بود نامه ی عبرت آموز وادیبانه ای به کامران میرزا نوشته که در تاریخ به ثبت رسیده است .در بخشی ازنامه مذکور نوشته است
”امارت وایالت پناها ،میرزا کامرانا زنهارکه به زور بازوی خود غره نشوی وازگردش وتقدیر کردگار غافل نگردی که این گردنده را گرداننده ای میباشد ”……الخ..
درآن هنگامه خون وآتش شیرزاد ماکلوانی سپهسالار فومن ،چونان شیری از بیشه های ماکلوان ازتالشستان فومن به خونخواهی جمشیدخان به پا خواست …اوپسری از اهالی تطف رود آلیان (تالش فومن)را عنوان سلطان محمودخان داده وبه پسری جمشید خان برداشت
وبه سرعت لشکری بزرگ ازگیل وتالش آراسته ودر رشت به مصاف کامران میرزا وقرا بهادر رفت.این دلاور تالش در چند نبرد متوالی در رشت کهدمیان را شکست داده وسران شورشی را وادار به گریز نمود وتعدادی ازشورشیان ازجمله پسر قرابهادر را به قتل رسانید ..کامران میرزا که تاب مقاومت درمقابل صلابت شیرزاد را نداشت،به سرعت به پشت کوههای تارم پس کشید..دراین هنگام سلیمان خان بیگربیگی شیروان..که اوهم دختر زاده شاه تهماسب صفوی بود،با لشکریانش عازم دارالسلطنه ی قزوین بود ..کامران میرزا وقرابهادر فومنی به دیدار اوشتافته وبا قبول پرداخت هزارتومان سلیمان خان را متقاعد ساختند که به جنگ شیرزاد ماکلوانی برود
کامران میرزا که ازآن همه خیانت وجنایت طرفی برنبسته ونتیجه ای جزبدنامی عایدش نگشته بود،خسته وپریشان ونادم تصمیم گرفت آخرین شانس زندگی خودرا بیازماید ..اوبا آراستن سپاهی ازکهدمیان به کوچسفهان که تحت حاکمیت آل کیا قرار داشت حمله کرد .
خان احمدخان حکمران بیه پیش در تختگاه ییلاقی خود،دیلمان بود که خبرحمله کامران را شنید او سرداران و سپهسالاران بیه پس را که درایام فتنه وآشوب کامران میرزا به لاهیجان پناه برده بودن را به مصاف کهدمیان فرستاد .
در نبرد سنگین کوچسفهان ابتدا برد با کامران بودولی با ورود سرداران تالش بیه پس ورق برگشت وبه شکست کهدمیان انجامید .
درتاریخ گیلان نوشتند،،در خلال این حال شیرزادسلطان وشاه ملک سلطان وچند نفردیگر از اعیان ولئام بیه پس که درفترات جمشیدخان فرارنموده وبه ملازمت خان احمدخان والی بیه پیش مبادرت می نمودند ،به اتفاق یکصدوپنجاه نفر نیزه دارکه بعداز فرار میرعباس سلطان در کمین ایستاده بودند مانند شیرژیان وببر دمان وهژبر بیشه شکار ازراه خراجگیران وکناربازار
برسرکامران ایلغار نمودند وبه مشارالیه رسیده به ضربات متواتر ومکرر اورا از اسپ در انداختند وسراو را به تیغ آبدار از بدن جدا کردند واعضای اورا مثله فرمودند،،(فومنی)
سرکامران میرزا را دوتن از تالشان بیه پس به نامهای بوسعیدمیر و ملک عنایت ماسوله ای به حضور خان احمدخان بردند .خان لاهیجان بدین مناسبت جشن گرفته ودیلمان را چراغانی نمود وسپس آن سر را به آن دوتن داد تا در شهرها ودیه های بیه پیش گردانده ومشتلق دریافت نمایند بعداز آن ،،شیرزاد سلطان کاسه سر نامبارک کامران بی ایمان را از خان احمد خان استدعا نمود وفرمود که استاد زرگر با آن پیاله شرابخواری ترتیب دهد وکعب پیاله را ازاستخوان کله نمایان بگذارد استاد زرگر حسب فرموده شیرزاد سلطان به دقت تمام آنرا به اتمام رسانید مدت ده سال کاسه سرمیرزا کامران درمجلس شیرزاد سلطان سرگردان وبه دست رندان باده خواربود،،(تاریخ گیلان)
قبل ازآن شاه اسماعیل صفوی هم با کاسه سر شاهی بک شیبانی همین معامله را کرده بود
شیرزاد وقتی ازماجرا باخبرشد دگربار لشکری همگن وبزرگ آراسته وآماده رویارویی شد..
درمنطقه ی کپته وکلاس واقع در رستم آباد امروزی دو سپاه به هم آویختند در این نبرد عظیم بسیاری از لشکریان سلیمان خان به خاک وخون غلتیدند اما درنهایت به شکست شیرزاد انجامید …عبدالفتاح فومنی دراین باب نوشته است ”بسیاری از روسای لشکر شیروان به ضرب تیر سخت کمان تالش قتیل شدند وشیرزاد ماکلوانی درمیدان نام وننگ وعرصه ی حرب وجنگ ..داد مردی و پهلوانی داد بعداز کارزاری شیرانه وکوشش مردانه به حسب تقدیر آسمانی شیرزاد ماکلوانی اسیرپنجه ی قضا وقدر گردید ودستگیرشد ” خان احمدخان حکمران بیه پیش گیلان تلاش فراوانی کردتا مانع ازقتل شیرزاد گردد اما سلیمان خان بیگلر بیگی باتحریک کامران وقرابهادر شیر دربند تالش را به قتل رسانید..مردم سلحشور گیلان که پی به اعمال ننگین میرزا کامران ویارانش وبه سبب قتل شیرزاد از لشکریان بیگلربیگی بیزارشده بودند بطور خودجوش به خروش آمدند وعرصه را برسلمیان خان وافرادش تنگ نمودند به طوری که ..” لشکریان بیگلر بیگی به واسطه ی تحصیل آذوقه وعلوفه به هرمحل که میرفتند مردم آن محل به قتل ایشان مبادرت می نمودند ”.(فومنی)سلیمان خان که وضع را اینگونه دید آماده ی خروج ازگیلان شد ولی مردم محلی راهها را بسته بودند
”چون شارع عام را لئام وعوام ننک وبجارپس ومیشامندان وغیره مسدود گرداننده بودند وازآن راه که آمده بودند مرور و عبور مقدور ومیسور نبود به تدبیر وراهنمایی خلیفه خواجه علی کلاشمی ازسر راه ارباجیر ..بجارپس و ورزل راوانه ی کهدم شدند دراین ولا لئام فیکو ولیشاوندان و ورزل ولاکان و پسیخان خبردار شده در جاها ومکانهای سخت وراههای صعب المسالک ،سر راه بر عساکر شیروان گرفتند وباران تیر وتگرگ وگلوله از سهم الحوادث کمان وتفنگ برایشان باریدن گرفتند چنانچه جمع کثیر ازشیروانیان به درجه یه قتل رسیدند وبقیه عسکر از بیم شوروشر احمال واثقال خودرا گذاشته به صدکلفت وشقت ازآن مهلکه جان بدر برده وبدر رفتند وخود را به گوراب کهدم رساندند،،(فومنی)آزادگان سرزمین گیل وتالش باردیگر نشان دادند که مردمان این سرزمین تسلیم ناپذیر بوده وسرسپاری هیچ بیگانه ای را برنمی تابند .پس از گریز خفت بار لشکریان بیگلربیگی کامران میرزا ناچار به کهدم بازگشت وقرابهادر فومنی درقریه تالش نشین کچا ودر منزل میرحسین کچایی اقامت نمود ..کامران میرزا که خود درحق ولینعمت خود شاه جمشید خان فومنی خیانت ورزیده بود .ازبیم آنکه باخیانت هفکر وهمدستش قرابهادر مواجه نشود،نقشه ی قتل اورا کشید ..وعلی بیگ سلطان پسر احمدسلطان تنیانی وزیر پیشین بیه پس به اشاره کامران قرابهادر را درکچا ودرمنزل میرحسین کچایی به قتل رسانید وسرش را برای خدیجه بیگم دخترشاه تهماسب وبیوه ی شاه جمشیدخان فرستاد ..
،،نواب علیه عالیه امرفرمود که کنیزان دارالحرم علیه سرپلید نخوت پیوند اورا با ضربات ساطور سلاخی ریزه کردند بعدازآن برادران اورا که درمحلات رشت پاسبانی صاحب خویش می نمودند وبه چندین صفت بروی شرف وامتیاز دارند .طلبیده وبه خورد ایشان دادند،،(فومنی) آری اینگونه سرپرسودای قرابهادر فومنی که به انواع خیانات وخبائث آلوده بود را باساطور خرد کرده وبه خورد برادرانش دادند
منبع گروه واتساپی تالشی خونی