تاکنون سخن براین بوده که تالشان در شکلگیری و استقرار دولتصفویه نقش اساسی داشتهاند. برای پی بردن به چگونگی این موضوعکافیست به سرگذشت شاه اسماعیل از زمان مرگ سلطان علی تا وقتی کهبر اریکه سلطنت ایران تکیه زد به روایت انبوه منابع موجود، از جمله بهاحسن التواریخ و جهانگشای خاقان، نگاهی افکنده شود .
در ادامه پژوهشهایی که صورت میگیرد و با پیدا شدن اسناد و مدارکموثق کهن، اکنون در شناخت خاندان شیخ صفی ، با به دست گرفتن سراین رشته که زبان شیخ صفی به استناد فهلویات بازمانده از او، تالشی بوده،سالهای متمادی از عمر خود را در روستای هلیه کران تالش سپری کرده،در محضرو مکتب شیخ زاهد تالش گیلانی تربیت شده، همسر تالشی زباناختیار کرده ، خرقه ارشاد از شیخ زاهد ستانده و مقام اورا به ارث بردهاست وبالاخره این که نزدیکترین و بیشترین وابستگانِ نخستینِ خانقاهش،مردم و صوفیان و پیران تالش از مغان و گشتاسپی تا گسکرو فومن بودهاند،میتوان بر تبار، هویت ایلی و شاخههای مختلف نسل او نیز نگاهی تازهافکند.
چنان که میدانیم که باروی کار آمدن سلسله افشار، دوره سلطنتصفویه به پایان رسید اما بی تردید دودمان او هرگز برچیده نشد وخاندانهای متعددی از نسل او همچنان در گستره جامعه ایران به زندگیخویش ادامه دادند.اما به راستی! چه اتفاقی رخ داد که دیگر کسی ازحضورآنان در کنار و در پیرامون ما سخن نمیگوید؟.غبار کدام حادثه، در کداممقطع از تاریخ،چنان بر آینه ی هویتشان نشست که زان پس کسی آنان رانشناخت؟. اکنون توفیقی حاصل شده است که دست کم در حد گشودنباب یک گفتگو ،موضوع جالب توجهی در این مورد مطرح گردد و بهاستناد اسناد و شواهدی متعدد، خبرِ حضورِ بازماندگان شیخ صفی الدیناردبیلی در تالش ، اطلاع داده شود .
در اوایل سال ۸۳ نامهای به دست نگارنده رسید از شخصی به نامسید کاووس میر مسعودی، بزرگِیکی از خاندانهای سرشناس تالش. بهپیوست آن نامه، شجره نامهای نیز ارسال شده بود که نشان میداد خاندانمیر مسعودی تالش که تا اواخر دوره قاجار، نام فامیلی شان «موسویصفوی» بوده خلفِ بلا واسطه شیخ صفی الدین اردبیلی میباشد. به لحاظاین که چنان شجره نامه هایی در مورد اشخاص مختلف در همه جا و جوددارد و اغلب آنها نیز قابل اعتنا نیستند، شجره نامه مذکور هم در یک نگاه متعارف نمیتوانست چیز قابل توجهی باشد ولی اصالت و اعتبار خانوادگینویسند نامه و وجود برخی نکات تأمل برانگیز در آن نامه موجب گردیدکه نگارنده با آقای سید کاووس میر مسعودی، در منزل ایشان واقع درجوکندان تالش ملاقاتی داشته باشد. در آن دیدار اسناد متعددی رؤیتگردید که مفاد و مطالب آنها تأیید مینمود که شخص یاد شده با واسطهچهارده پشت، خلف شیخ صفی الدین اردبیلی میباشد .
چهارده پشت مذکور به شرحی که در شجره نامه ی مربوطه آمده،عبارت است از: روح الله، فضل الله، سیفعلی «مشهور به خانجان»، اسدالله، نورالله، صدرالدین، قطب الدین، صادق، فضل الله، هاشم، ابراهیم،عبالرحمن، خواجه علی، صدرالدین موسی، شیخ صفی .
در این ترتیب و توالی نسل وقتی به سید سلطان خواجه علی میرسیم،دوتن از پسرانش به نامهای: ابراهیم و عبدالرحمن، در صدر دوشاخهنسبی قرار می گیرند. شاخه ی ابراهیم با جنید و حیدر و سلطان علی و شاهاسماعیل ادامه مییابد. شاخه عبدالرحمن پس از یازده نسل در زمانحاضر به خاندان میر مسعودی تالش میرسد.
در شرایطی که نسل ابراهیم سلسله پادشاهی صفوی را در ایران بنیانمیگذارند، نسل عبدالرحمن به صورت موروثی عهده دار رهبری دینی وخلافت ولایات تالش میگردند .و از زمانی که فرزندان ابراهیم در صددکسب قدرت سیاسی بر میآیند، پسر عمو هایشان در دیار تالش با تمامتوان به یاری آنها میشتابند. چنانکه در جنگ با شیروانشاهان و امیرانآق قویونلو، تالشان از عمدهترین همراهان شیخ حیدر بودهاند (خنجی۱۳۸۲/ ص ۲۶۷ و ۲۵۷) و بعدها نیز با مساعدت و حمایت سرنوشتساز صوفیان و امیران تالش، اسماعیل به پادشاهی میرسد .
اسنادی که مؤید اصالت شجره نامه ی خاندان میر مسعودی و ارتباطنسبی آن خاندان با شیخ صفی الدین میباشد، متعلق به چند مقطعتاریخی، از دوره صفویه تا قاجاریه است. سند اول حکمی ست که از سویشاه طهماسب اول صادر شده و به موجب آن سید فضل الله «نهمینپشت کاووس میر مسعودی» به خلافت ولایات: توالش، لنکرکنان، آستاره،فومن، تول وناو و توابع آن منصوب گردیده است. با توجه به این که شاهطهماسب در سالهای بین ۹۳۰ و ۹۸۴ هـ. ق سلطنت کرده است وصفویان تالش نیز در تول تالش (لیسار و جوکندان کنونی) ساکن بودهاندوبنابه نوشته جنابی (رابینو۱۳۶۴ / ص ۵۷)در سال ۹۹۰ حاکم لیسارشخصی بوده به نام شیخ فضل الله، مفاد سند مذکور در منابع تاریخی نیزتأیید میگردد.
سند دوم که تاریخ ۱۰۳۰ را در ذیل خود دارد، حکمی ست که از سویشاه عباس بزرگ صادر شده و به موجب آن «سید الخلفا قطب الدینخلیفه، به خلافت محال آستاره، لنکر کنان، گسکر و فومن منصوب شدهاست» به استناد مفاد همین حکم قطب الدین خلیفه فرزند سید صادقخلیفه صفوی بوده و این دو تن به ترتیب در مکان هفتمین و هشتمینپشت میر مسعودیها قرار میگیرند. شایان ذکر است که قطب الدینخلیفه را پس از فوت در روستای باغچه سرای آستارا به خاک سپرده شد و اکنون مقبره او با نام « پیر قطب الدین » زیارتگاه عموم است.
بعد از قطب الدین خلیفه، اخلاف او تا دوره مشروطیت به ترتیبزمانی عبارت بودهاند از: سید صدر الدین، سید نورالله، سید اسدالله، سیدسیفعلی مشهور به خانجان، سید فضل الله و سید روح الله و همه ی اینهادر زمان حیات خود از جمله رجل شهیر و مراجع دینی تالش بودهاند. در تأییداین موضوع نیز اسناد معتبری در دست میباشد. یکی از آن اسناداستشهادیهای ست که در سال ۱۲۷۳ هـ. ق نوشته شده و در آن ۳۶ تناز علمای برجسته وقت تالش شهادت دادهاند که سید سیفعلی موسویالصفوی مشهور به خانجان فرزند سید اسدالله از سادات صفوی النسبمیباشد .و اجداد او نسل اندر نسل به خلافت تالش و لنکر کنان و فومن وگسکر منصوب بودهاند .اسناد دیگری هم که تقریبا” چنین مضمونی دارندودر زمانهای پس از سال ۱۲۷۳ هـ. ق نوشته شدهاند، موجود میباشد.
استشهادیههای مذکور به این دلیل تنظیم شدهاند که حکام کرگانرودخصوصا” سردارامجد تالش «عمید السلطنه»پیوسته در صدد بودهاندکهازشدت نفوذ خانواده سادات موسوی صفوی «بعدهامیرمسعودی » را دربین مردم از بین ببرند تا مانعی در مسیر یکه تازی و سلطه ی مطلقه یخود نداشته باشند. اما این امر ممکن نمیشد مگر با تبلیغ کردن اینموضوع که خانواده مذکور سید و اخلاف شیخ صفی نیستند. سی سیفعلی وفرزندش سید فضل الله نیز به منظور دفع دسیسههای خان حاکم تالش،هرچندگاه ناگزیر به تنظیم استشهادیههایی میشدند .
جنگ پنهانی و طولانی صفویان تالش با خوانین کرگانرود، سر انجام دراوایل نهضت مشروطیت صورت علنی میگیرد و هردو خانواده در آنجنگ دچار پیامدهای سنگینی میگردند. جای آن دارد که در اینجا شرحیمجمل از حوادثی که دربین صفویان تالش و سردار امجد در زمانمشروطیت رخ داد، گفته آید :
در زمان یاد شده، سید سیفعلی مشهور به خانجان، بزرگ خاندانصفوی تالش در جوکندان تالش ساکن بود. خانجان با این که هیچ سمترسمی ای نداشت، در مقابل خوانین منطقه و عمال و پشتیبانان آنها،پناهگاه مردم و محضرش محلی برای رسیدگی به دعاوی و اختلافاتاهالی منطقه به شمار میآمد. از سوی دیگر وجود یک رشته روابطخویشاوندی بین او و چند خانواده بزرگ و متنفذ تالش مانند اللهقلی بیگتولی و مجاهد مشهور نهضت مشروطیت، سید اشرف کرگانرودی،خاندان وی را در مقام یک مرکز قدرت رقیب در مقابل خان حاکمکرگانرود قرار داده بود ازاین رو خان مقتدر تالش که «شاه گیلان» خواندهمیشد و خود را حاکم مطلق و صاحب جان و مال مردم اهالی تالشمیدانست، و جود چنان رقیبی را بر نمیتابید و مدام در اندیشه تضعیف وسر کوبی آن بود.
با گسترده شدن دامنه نهضت مشروطیت از تبریز و تهران به دیگرایالات و ولایات خصوصا” گیلان، حرکتهایی اعتراضآمیز نسبت به مظالمعمید السلطنه در تالش نیز آغاز میشود. سید فضل الله، پسر سیدخانجان که جوانی رشید و آزادیخواه بود، در زمره نخستین افرادی قرارمیگیرد که علنا” خواهان برچیده شدن سلطه مطلقه خان حاکم و احقاقحقوق رعایای تحت ستم منطقه بودند و با استفاده از هرفرصتی شعارهایمشروطه خواهی را تبلیغ میکردند .
فعالیتهای سید فضل الله که به طور منظم و با آب و تاب زیاد به سردارامجد گزارش داده میشد، هر روز برشدت خشم و کینه ی او میافزود. تااین که یک روز در حال مستی مفرط «به روایت یک شاهد عینی» دستورمیدهد که سید فضل الله را دست بسته به حضور او ببرند. پس از اجرایآن دستور، در محوطه کاخ حکومتی خود ابتدا سید یاد شده را با چوبوفلک شدیدا” شکنجه میدهد و سپس شخصا” با فرو کردن یک تیرکچوبی نوک تیز در سینهاش، اورا به قتل میرساند و آنگاه پدر او، سیدخانجان را بازداشت وبه به زندان قصر ییلاقی خود واقع در نوئه دی (آقاولر کنونی) میفرستد و پس از مدتی دستور میدهد که اورا نیز خفه کنند .
آن دو. قتل فجیع با عث شعله ور شدن خشم و نفرت اهالی کرگانرودنسبت به سردار امجد و فراگیر شدن جنبش مشروطه خواهی در تالشمیگردد و سر انجام پس از وقوع حوادثی مفصل که شرح آن را نگارنده درجای دیگر آورده است سردار امجد از حکومت تالش ساقط وخانوادهاش سرکوب و متواری میشوند و کاخ های حکومتی اش به وسیلهمردم غارت و سپس به آتش کشیده میشوند .
پس از سید فضل الله، ریاست خاندان او به فرزندش سید روح الله محول میگردد .
منبع : عبدلی علی ، تالشان کیستند ، ویراست سوم ، تهران ، ۱۳۹۱ ، صفحه ۳۵ تا ۳۸
شیخ صفی هم تالشی! ولی عزیز ، یکی میگه کردستانی واهل موصل بودهاند، یکی میگه از فارسی های کرمان بوده و یکی میگه نه ترکستانی و ترک بوده، یکی میگه اصلا ترکی نگفته و یکی میگه کتاب البویورق از شیخ صفی است. بالاخره نفهمیدیم که چه خبره؟
دوست گرامی . در مقاله گفته نشده شیخ صفی تالش بوده . ماهم بر این باوریم که ایشان نسب کردی داشتند. اما نوادگانش از دیرباز در تالش بوده اند و هنوزهم هستند.
ضمن تشکر از نویسندۀ محترم که به نظر می رسد با دلیل و مدرک در پی اثبات موضوع تالش بودن شیخ صفی هستند؛ باید عرض کنم در این که همسر شیخ تالش بوده شکی نیست و مذهب شیخ نیز سنّی شافعی بوده که مذهب فعلی بسیاری از قبایل تالش هست؛ اما خود شیخ تالش نبوده است بلکه برای کسب جاه و مقام برای رقابت با فرقه های مختلف صوفیان که در منطقه اردبیل بوده اند به تلمذ در حضور شیخ زاهد گیلانی پرداخته و با ازدواج با دختر وی و کسب حایگاه زاهد پس از مرگش به مقام مرشدی رسیده و پیروان زاهد را گرد خود جمع کرده است و …
نوئه دی که نویسنده گرامی آنرا آق اولر کنونی قلمداد کرده است؛ روستائی در نزدیکی اردبیل با همین نام که در محاورات و مکاتبات رسمی نوجه ده خوانده می شود.
با تشکر طفا به جنبه های تاریخی هم توجه شود. از وبلاگ من نیز دیدن نماییدtalesh1350.blogfa.com