قرنهاست خوری سودر کنار رودخانه« واویلا» در حومه روستای «بهمبر» آرمیده است.
اوخواهر امیره ساسان گسکر، از خاندان حکومتگر «مرداویج وند» در غرب گیلان بود که که گویا پیر شرفشاه دولایی عارف و شاعر معروف سده هشتم هجری دل به او می بندد و امیره ساسان از بیم نفرین شرفشاه، وصلت آن دورا می پذیرد . در حالی که می دانست شرفشاه در نهایت فقرو تنگدستی زندگی می کند و حتی خانه و کاشانه ای ندارد تا با عروس خود در آن زندگی کند . مدت کوتاهی پس از ازدواج آن دو، خوری سو به سببی نامعلوم، فوت می کند و این ازدواج عجیب و مرگ نابه هنگام شاهزاده خانم، دست مایه خلق داستان هایی می شود که هنوز ادامه دارد
آرامگاه بسیار ساده و محقر خوری سو در طول سال همچون مزار مناسب شرفشاه، زوار زیادی دارد، بهویژه زنان و دختران حاجتمند. چه؛ دخترانی که داستان دلدادگی وی و شرفشاه، شاعر و عارف قرن هشتم را شنیدهاند به امید وصال یار، دل به جنگل هفت دغنان میسپرند.
مزار خوری سو بارها به وسیله جویندگان مورد دستبر قرار گرفته ولی چیزی عایدشان نشده است.محلیها میگویند؛ روح خوری سو نگهبان دفینههاست.
«هفت دغنان»، نام جنگلی دربین شهرستان رضوانشهر و شهرستان صومعه سراست که راز و رمز زیادی در خود نهفته دارد. مهمترین راز آن است که این بزرگترین شهر غرب گیلان پیش از دوره شاه عباس اول صفوی، به چه علت یکمرتبه خالی از سکنه شده و ویران شده است.
گسگر از ۷دهکده تشکیل شده بود که به گزارش «کوک»- که در۱۱۵۹ قمری از این منطقه بازدید کرده- «به سبب عمل آوردن ابریشم فراوان و پارچههای ابریشمین بر سر زبانها افتاده است.».
قصبه گسگر که به گزارش «کلنل ترزل» (۱۲۲۴ قمری) چهارصد خانوار داشت، تا دوره قاجار نیز پابرجا بود.
دهه ۱۳۴۰ دکتر «منوچهر ستوده» از بقایای شهر گسگر در کتاب خود گزارش میدهد. هم او در کتاب «از آستارا تا استرآباد» وضعیت گور ساده خوری سو را شرح میدهد که سنگ مرمرهای زرد مزار را شکستهاند. ستوده نوشته است که پیش از ورود وی، حفاران غیرمجاز سنگ قبر مرمر را شکستهاند و با آمدن گروه پژوهشی پا بهفرار گذاشتهاند. وی حتی تصاویری از ستونهای سنگی منقشی که عمود بر قبر خوری سو قرار داشته در کتابش منتشر کرده است.
اوایل انقلاب اسلامی از وسعت جنگل هفت دغنان کاسته شد. بخشی بهعنوان شهرصنعتی صومعه سرا و بخشهایی هم بعد از تسطیح، محل اسکان روستاییان شد.
سال ۱۳۸۱ بود که اداره اوقاف و امور خیریه به دلیل مورد احترام بودن مزار خوری سو، تصمیم گرفت برای این شاهزاده خانم مزاری بسازد. اگرچه ساخت آرامگاه به دلیل قرار گرفته شدن در یک محوطه باستانی موجب ممانعتهایی از سوی سازمان میراث فرهنگی شد، اما نام خوری سو با سنگ مزار جدید به «سید کلثوم» تغییر یافت! و با وجود نامه اعتراض برخی از دوستداران فرهنگی (که در ویژه نامه گسگر ماهنامه گیله وا منتشر شد) متاسفانه نام جعلی بر مزار جدید حک شد.
نزدیک به قبر «خوری سو» درختان آزاد تنومندی است. اگرچه امروز بجز مزار خوری سو قبر دیگری مشاهده نمیشود، اما درختان کهنسال آزاد نماد بسیاری از گورستانهای گیلان است. این درختان بلند، سکوت و آرامشی رازآلود به محیط میدهد. سکوت جنگل را تنها صدای جیرجیرکها میشکند. «رودخانه واویلا» در چند قدمی مزار آنقدر آرام حرکت میکند که گاه به وحشت تنهایی در شهر مدفون شده گسگر میافزود.
مزار بانوی خفته در وسط جنگل، همچنان مورد دستبرد حفاران غیر مجاز است. این را میشود از گودالهای عمیق اطراف مزار و حتی پای درختان تنومند آزاد دید که بسان« افسانه آقادار» زورا به شاخههایشان پارچههای سبز رنگ گره زدهاند.
کشاورزی از روستای بهمبر، راهنمای ما بر مزار خوری سو است، روایتهایی میگفت از گنج یابانی که با دیدن روح خوری سو از جنگل فرار میکنند.
می گویند : یکبار گنج یابان مزار خوری سو را هم میشکافند و روزهای بعد، اهالی بقایای جسد را به مکان فعلی منتقل میکنند و سنگ قبر جدیدی بر مزار مینهند.
«محمدتقی پوراحمد جکتاجی» به استناد مقدمه کتاب دیوان شرفشاه مینویسد: «خوری سو خواهر امیره ساسان گسگری بوده است. و به احتمال زیاد امیره ساسان مورد نظر که معاصر شرفشاه بوده امیری است که در سال ۷۸۹ قمری فرمانروای گسگر بود.»
به گفته او: «حدود ۶۵۰ سال از ماجرای خوری سو میگذرد و در گذر زمان حوادث تاریخی زیادی رخ داده از جمله الحاق گیلان به حکومت مرکزی در زمان صفویه و پذیرفتن مذهب تشیع به عنوان دین رسمی. طوری که مقام درویشی شرفشاه به سیادت و مقام امیرزاده بودن خوری سو به سیدهای از زنان سادات منتسب گردیده است.
«شرفشاه شاعر عارف درویش مسلکی بود که در بیشهای تنها زندگی میکرد. تاریخ ردپای او را تا قرن هشتم گواهی میدهد. اشعار وی سینه به سینه تا امروز نقل شده و برخی از اشعار در مجله فروغ چاپ شده است. یک نسخه خطی از اشعار شرفشاه در کتابخانه آکادمی بخارست پیدا شد که توسط محمدعلی صوتی عکس برداری و سال ۱۳۸۵ منتشر گردید.»
دیوان بازیافته شرفشاه مقدمه مبسوطی دارد که داستان عشق شرفشاه و خوری سو در آن نقل شده و نکات تاریخی نهفتهای دارد. از جمله اینکه از شرفشاه با عنوان «حضرت شاه شرفشاه» نام میبرد و دیوان او را «دیوان زین العابدین و المحققان» یاد میکند که این دو عنوان نشاندهنده مقام عرفانی و مسلک صوفیانه شرفشاه است و نه نشان سیادت.
خوری سو به معنی نور خورشید و اشعه خورشید است و این نام که بر روی شاهزاده خانم یا امیرزاده ای از خاندان حکومتگر محلی گیلان بوده، سابقه و قدمت دارد و تاریخی بودن آن محرز است.